validity

/vəˈlɪdəti//vəˈlɪdɪti/

معنی: صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تنفیذ
معانی دیگر: (سند یا استدلال و غیره) اعتبار، پروهانی، روایی، ارزشمندی، ارزایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the quality or condition of being valid.
متضاد: invalidity

- We can't be sure of the validity of this statement because there is no evidence offered.
[ترجمه گوگل] ما نمی توانیم از اعتبار این بیانیه مطمئن باشیم زیرا هیچ مدرکی ارائه نشده است
[ترجمه ترگمان] ما نمی توانیم از اعتبار این بیانیه مطمئن باشیم چون هیچ مدرکی ارائه نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the validity of your reasoning
درستی استدلال شما

2. to contest (the validity of) a will
اعتبار وصیت نامه ای را مورد پرسش قرار دادن

3. to litigate the validity of a state law
حقانیت و اعتبار قانون ایالتی را در دادگاه مطرح کردن

4. the agreement has no validity until the president gives his yes
تا رئیس جمهور موافقت نکند آن قرارداد فاقد ارزش قانونی است.

5. Don't you think that both views have equal validity?
[ترجمه ابولفظل بی دست به شما جواب بده] شمایبرای خودت آش را آشپز مکند در تو وخودت گوت هستی بی همه چیز آشغال گنه زیگیل آلاتتناسبی عادت ماهانه خانم جنده ومادربه خطا ندونسته توهمت میزنید مرگلر سما ومخابرات سل تون
|
[ترجمه گوگل]آیا فکر نمی کنید که هر دو دیدگاه اعتبار یکسانی دارند؟
[ترجمه ترگمان]آیا فکر نمی کنید که هر دوی این دیدگاه ها اعتبار یکسانی داشته باشند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some people, of course, denied the validity of any such claim.
[ترجمه گوگل]برخی افراد البته صحت چنین ادعایی را رد کردند
[ترجمه ترگمان]البته برخی از مردم اعتبار چنین ادعایی را رد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This research seems to give/lend some validity to the theory that the drug might cause cancer.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این تحقیق به این نظریه که این دارو ممکن است باعث سرطان شود اعتبار می دهد
[ترجمه ترگمان]این تحقیق به نظر می رسد که به این نظریه اعتبار می دهد که این دارو ممکن است موجب سرطان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His reputation lends a certain validity to the approach that it might not deserve.
[ترجمه گوگل]شهرت او اعتبار خاصی به رویکردی می دهد که شاید شایسته آن نباشد
[ترجمه ترگمان]اعتبار او به این روش اعتبار خاصی می دهد که شایسته آن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It takes time for the validity or fruitfulness of any academic development to become clear.
[ترجمه گوگل]روشن شدن اعتبار یا ثمربخشی هر پیشرفت تحصیلی به زمان نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]زمان لازم است تا اعتبار یا قابلیت توسعه هر گونه توسعه تحصیلی روشن شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We had doubts about the validity of their argument.
[ترجمه گوگل]ما در صحت استدلال آنها تردید داشتیم
[ترجمه ترگمان]ما در مورد صحت of شک داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The theory has the face validity of being consistent with recent findings.
[ترجمه یالان سوزلر] خودتی ک به همه چیزآگاهی جولسومه فساد آشپزباشی زگیگ وسط کونم خال روی گیرم مادر به خطا ترجمه نوشتی ماددتو جلوی چشمات از دهن گاعیدم دهنتونو مگام کادب مکن مرگبر این مملکت کیری وکوسی
|
[ترجمه گوگل]این نظریه اعتبار ظاهری دارد که با یافته های اخیر سازگار است
[ترجمه ترگمان]این تیوری اعتبار چهره سازگار بودن با یافته های اخیر را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I would question the validity of that statement.
[ترجمه گوگل]من صحت آن بیانیه را زیر سوال می برم
[ترجمه ترگمان]من از اعتبار این بیانیه سوال خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The legal validity of the claims has been challenged.
[ترجمه گوگل]اعتبار قانونی ادعاها مورد اعتراض قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]اعتبار قانونی این ادعاها به چالش کشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The period of validity of the agreement has expired.
[ترجمه گوگل]مدت اعتبار قرارداد به پایان رسیده است
[ترجمه ترگمان]دوره اعتبار این قرارداد منقضی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The judges upheld the validity of the previous judgement.
[ترجمه گوگل]قضات اعتبار قضاوت قبلی را تایید کردند
[ترجمه ترگمان]قضات اعتبار قضاوت قبلی را تایید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صحت (اسم)
accuracy, precision, exactitude, correctness, authenticity, validity, veracity, verity, validation, correctitude, rectitude

درستی (اسم)
integrity, accuracy, precision, exactitude, correctness, validity, truth, validation, justice, correctitude, honesty, trueness, rectitude, legitimacy

تصدیق (اسم)
affirmation, admission, validity, acknowledgment, authentication, certification, verification, confirmation, ratification, avouchment, testimony, admittance, validation, intromission

تایید (اسم)
support, validity, verification, confirmation, grace, allegation, endorsement, validation

اعتبار (اسم)
estimate, authenticity, validity, influence, authority, trust, reputation, validation, credit, reliability, credibility, importance, esteem, reputability, prestige

تنفیذ (اسم)
validity, validation

تخصصی

[علوم دامی] روایی
[زمین شناسی] اعتبار
[بهداشت] اعتبار داشتن
[حقوق] اعتبار، نفوذ، صحت
[ریاضیات] اعتبار
[آمار] اعتبار

انگلیسی به انگلیسی

• state of being valid, legitimacy; soundness, condition of being well-founded

پیشنهاد کاربران

اعتبار
صحت اعتبار، نفوذ، تایید، تصدیق، تنفیذ، درستی، صحت، قانون فقه: صحت، سندیت، روانشناسی: اعتبار، زیست شناسی: صحت، بازرگانی: سندیت، صحت، علوم نظامی: قوت قانونی، معتبر بودن
سررسید
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : validate
✅️ اسم ( noun ) : validity / validation
✅️ صفت ( adjective ) : valid
✅️ قید ( adverb ) : validly
validity ( روان شناسی )
واژه مصوب: روایی
تعریف: درجۀ درستی نتیجه گیری های حاصل از یک مطالعه
روایی
اعتبار
⁦✔️⁩اعتبار ( سند یا استدلال و غیره )
Her report questions the scientific validity of the experiment
روایی، اعتبار
موضوعی
روایی

بپرس