صفت ( adjective )
مشتقات: validly (adv.), validness (n.)
مشتقات: validly (adv.), validness (n.)
• (1) تعریف: equitable; just.
• مترادف: equitable, fair, just
• متضاد: unfair
• مشابه: appropriate, apt, fitting, honest, impartial, legitimate, meet, objective, proper, unbiased
• مترادف: equitable, fair, just
• متضاد: unfair
• مشابه: appropriate, apt, fitting, honest, impartial, legitimate, meet, objective, proper, unbiased
- The judge's ruling was valid.
[ترجمه گوگل] حکم قاضی معتبر بود
[ترجمه ترگمان] حکم قاضی معتبر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حکم قاضی معتبر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: based on truth, fact, or logic.
• مترادف: right, sound, well-founded, well-grounded
• متضاد: baseless, invalid, specious
• مشابه: accurate, concrete, correct, factual, good, legitimate, logical, realistic, solid, veracious
• مترادف: right, sound, well-founded, well-grounded
• متضاد: baseless, invalid, specious
• مشابه: accurate, concrete, correct, factual, good, legitimate, logical, realistic, solid, veracious
- Based on this evidence, that's a valid conclusion.
[ترجمه گوگل] بر اساس این شواهد، این یک نتیجه گیری معتبر است
[ترجمه ترگمان] با توجه به این مدارک، این نتیجه valid
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با توجه به این مدارک، این نتیجه valid
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You've presented a valid argument, so I may reconsider my decision.
[ترجمه گوگل] شما استدلال معتبری ارائه کردید، بنابراین ممکن است در تصمیم خود تجدید نظر کنم
[ترجمه ترگمان] شما یک استدلال معتبر ارائه کرده اید، بنابراین من ممکن است تصمیم خود را مورد تجدید نظر قرار دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شما یک استدلال معتبر ارائه کرده اید، بنابراین من ممکن است تصمیم خود را مورد تجدید نظر قرار دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: legally or officially authorized.
• مترادف: authorized, legal, legitimate, official, validated
• متضاد: invalid
• مشابه: canonical, certified, lawful, licensed, licit, rightful, sanctioned
• مترادف: authorized, legal, legitimate, official, validated
• متضاد: invalid
• مشابه: canonical, certified, lawful, licensed, licit, rightful, sanctioned
- This license has expired and is no longer valid.
[ترجمه گوگل] این مجوز منقضی شده است و دیگر معتبر نیست
[ترجمه ترگمان] این مجوز منقضی شده و دیگر معتبر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این مجوز منقضی شده و دیگر معتبر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: effective.
• مترادف: effective, effectual, efficacious
• متضاد: inoperative, invalid
• مشابه: advantageous, efficient, fruitful, productive
• مترادف: effective, effectual, efficacious
• متضاد: inoperative, invalid
• مشابه: advantageous, efficient, fruitful, productive
- We must find valid methods for reducing world hunger.
[ترجمه گوگل] ما باید روش های معتبری برای کاهش گرسنگی در جهان پیدا کنیم
[ترجمه ترگمان] ما باید روش های معتبری برای کاهش گرسنگی جهانی بیابیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما باید روش های معتبری برای کاهش گرسنگی جهانی بیابیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید