valid

/ˈvæləd//ˈvælɪd/

معنی: صحیح، درست، موثر، معتبر، قوی، قانونی، سالم، دارای اعتبار
معانی دیگر: ارزشمند، ارزمند، موثق، ارزا، (استدلال و غیره) صادق، پذیرفتنی، مسموع، محکم، موجه، وارد، مستدل، پروهان، روا، کارا، کاری، (نادر) سالم، تندرست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: validly (adv.), validness (n.)
(1) تعریف: equitable; just.
مترادف: equitable, fair, just
متضاد: unfair
مشابه: appropriate, apt, fitting, honest, impartial, legitimate, meet, objective, proper, unbiased

- The judge's ruling was valid.
[ترجمه گوگل] حکم قاضی معتبر بود
[ترجمه ترگمان] حکم قاضی معتبر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: based on truth, fact, or logic.
مترادف: right, sound, well-founded, well-grounded
متضاد: baseless, invalid, specious
مشابه: accurate, concrete, correct, factual, good, legitimate, logical, realistic, solid, veracious

- Based on this evidence, that's a valid conclusion.
[ترجمه گوگل] بر اساس این شواهد، این یک نتیجه گیری معتبر است
[ترجمه ترگمان] با توجه به این مدارک، این نتیجه valid
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You've presented a valid argument, so I may reconsider my decision.
[ترجمه گوگل] شما استدلال معتبری ارائه کردید، بنابراین ممکن است در تصمیم خود تجدید نظر کنم
[ترجمه ترگمان] شما یک استدلال معتبر ارائه کرده اید، بنابراین من ممکن است تصمیم خود را مورد تجدید نظر قرار دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: legally or officially authorized.
مترادف: authorized, legal, legitimate, official, validated
متضاد: invalid
مشابه: canonical, certified, lawful, licensed, licit, rightful, sanctioned

- This license has expired and is no longer valid.
[ترجمه گوگل] این مجوز منقضی شده است و دیگر معتبر نیست
[ترجمه ترگمان] این مجوز منقضی شده و دیگر معتبر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: effective.
مترادف: effective, effectual, efficacious
متضاد: inoperative, invalid
مشابه: advantageous, efficient, fruitful, productive

- We must find valid methods for reducing world hunger.
[ترجمه گوگل] ما باید روش های معتبری برای کاهش گرسنگی در جهان پیدا کنیم
[ترجمه ترگمان] ما باید روش های معتبری برای کاهش گرسنگی جهانی بیابیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a valid deed
قباله ی معتبر

2. jaffar's argument was valid
استدلال جعفر درست بود.

3. your criticism is valid
انتقاد شما وارد است.

4. some moral principles are valid in every age and country
برخی اصول اخلاقی در تمام ادوار و کشورها ارزشمند است.

5. each science has its own valid methods
هر علمی روش های موثر خودش را دارا است.

6. pre-revolutionary passports are no longer valid
پاسپورت های پیش از انقلاب دیگر معتبر نیست.

7. if writing is no longer a valid medium, the film may replace it
اگر نگارش دیگر وسیله ی موثری نباشد فیلم جای آن را خواهد گرفت.

8. The ticket is valid until March.
[ترجمه گوگل]بلیط تا مارس اعتبار دارد
[ترجمه ترگمان]این بلیط تا ماه مارس معتبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Please supply a valid user password.
[ترجمه گوگل]لطفا یک رمز عبور کاربری معتبر وارد کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا گذرواژه کاربر معتبری را تامین کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This coupon is valid until 31 January.
[ترجمه گوگل]این کوپن تا 31 دی ماه اعتبار دارد
[ترجمه ترگمان]این کوپن تا ۳۱ ژانویه معتبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They have a valid claim to compensation.
[ترجمه گوگل]آنها ادعای معتبری برای جبران خسارت دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها ادعای معتبری برای جبران خسارت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The marriage was held to be valid.
[ترجمه گوگل]عقد صحيح بود
[ترجمه ترگمان]ازدواج معتبر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The coupon is not valid if detached.
[ترجمه گوگل]کوپن در صورت جدا شدن معتبر نیست
[ترجمه ترگمان]این کوپن در صورت جدا شدن معتبر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The original written contract was held valid.
[ترجمه گوگل]قرارداد کتبی اولیه معتبر بود
[ترجمه ترگمان]قرارداد نوشته اصلی معتبر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They respected diplomatic immunity as valid.
[ترجمه گوگل]آنها مصونیت دیپلماتیک را معتبر می دانستند
[ترجمه ترگمان]آن ها به مصونیت دیپلماتیک به عنوان معتبر احترام می گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This license is no longer valid.
[ترجمه گوگل]این مجوز دیگر معتبر نیست
[ترجمه ترگمان]این مجوز دیگر معتبر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. His claim to own the house is valid.
[ترجمه سلام جون دل] تموم شد؟ خیلی تاثیر گذار بود
|
[ترجمه گوگل]ادعای او مبنی بر داشتن خانه صحیح است
[ترجمه ترگمان]ادعایش مبنی بر اینکه صاحب این خانه است، معتبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We accepted several different approaches as valid.
[ترجمه گوگل]ما چندین رویکرد مختلف را به عنوان معتبر پذیرفتیم
[ترجمه ترگمان]ما چندین رویکرد مختلف را معتبر می دانستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صحیح (صفت)
good, right, true, correct, accurate, exact, valid, authentic, all right, safe, simon-pure, integral, well-advised

درست (صفت)
right, upright, straight, true, perfect, genuine, correct, out-and-out, accurate, exact, valid, just, authentic, even, whole, entire, trustworthy, straightforward, plumb, veracious, legitimate, conscionable, orthodox, incorrupt, indefectible, integral, leveling, well-advised

موثر (صفت)
operational, valid, drastic, effective, live, operative, striking, impressive, affective, efficient, efficacious, effectual, sensational, pivotal, forcible, weighty, pithy, forceful, fruity, operant

معتبر (صفت)
authoritative, great, responsible, valid, authentic, credible, reliable, creditable, trusty, having a good reputation, well-thought-of

قوی (صفت)
mighty, hard, solid, valid, drastic, keen, strong, fierce, heavy, formidable, stark, bouncing, brawny, stalwart, boisterous, forcible, powerful, potent, intense, violent, buxom, vigorous, hefty, stocky, forceful, lusty, high-powered, high-pressure, irresistible, stoutish, towering, two-handed, walloping

قانونی (صفت)
valid, rightful, lawful, standard, canonical, legal, juridical, legitimate, statutory, forensic, normative, licit

سالم (صفت)
well, valid, whole, sound, healthy, wholesome, healthful, lucid, salubrious, hale, intact, safe and sound, in good condition, sane

دارای اعتبار (صفت)
valid

تخصصی

[برق و الکترونیک] مجاز، معتبر
[زمین شناسی] معتبر
[حقوق] معتبر، نافذ، صحیح
[ریاضیات] معتبر، درست، مجاز، قابل پذیرش، جایز، صحیح
[آمار] معتبر

انگلیسی به انگلیسی

• legitimate, legally acceptable, not expired; based; logical, well-founded
something that is valid is based on sound reasoning.
if a ticket or document is valid, it can be used and will be accepted by people in authority.
if something you do or say is valid, it is important enough or serious enough to make it worth saying or doing.

پیشنهاد کاربران

1. معتبر. 2. قانونی 3. موجه
مثال:
what is the name of one who has made a valid will? Testator.
نام کسی که یک وصیت قانونی و معتبر را تنظیم می کند چی است؟ وصیت کننده.
logical, cogent, convincing, good, sound, telling, well - founded, well - grounded
- legal, authentic, bona fide, genuine, lawful, legitimate, official
درباره مدارک: معتبر
درباره بحث، انتقاد، دلایل. . . : منطقی
معتبر، موجه. موثق. نافذ، قابل قبول، قوی، سالم، قانونی، درست، صحیح، دارای اعتبار، موثر، قانون فقه: معتبر، نافذ، بازرگانی: قابل اطمینان، درست، علوم نظامی: صحت دار
موثق
درست، موثر، معتبر
برحق
نگرانی برحق، نگرانی به جا : valid concern
A valid rule of thumb
یک قانونی کلی معتبر
صحت داشتن
به درد بخور=valid
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : validate
✅️ اسم ( noun ) : validity / validation
✅️ صفت ( adjective ) : valid
✅️ قید ( adverb ) : validly
available
به جا
Valid question: سوال بجا
Acceptable and able to be used
If dth is valid it is legally acceptable and can be used
producing the desired result; effective
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎
معتبر
موثق
معتبر
The official explained patiently that our documents were not valid
معتبر

نافذ
موجّه
Accept and able to use
واقعی - حقیقی
*supported by facts or authority*
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس