valet

/væˈleɪ//ˈvæleɪ/

معنی: ملازم، نوکر، پیشخدمت مخصوص، پیشخدمتی کردن
معانی دیگر: نوکر ویژه (که مسئول جامه ها و اسباب ریش تراشی و غیره ی ارباب است)، (هتل و غیره) متصدی جامه شویی و اطو کردن و انجام خدمات شخصی، واله، والت، پیشخدمت، جالباسی، رخت آویز، وابسته به پیشخدمتی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a manservant who attends to the personal needs of his employer, such as getting that person properly dressed.
مشابه: domestic

(2) تعریف: a person employed to take care of the clothing and personal items of patrons of a hotel, theater, cruise, or the like.

(3) تعریف: a rack or stand for articles such as coats, trousers, and hats.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: valets, valeting, valeted
• : تعریف: to act as a valet to (someone).
صفت ( adjective )
• : تعریف: designating personal services such as pressing one's clothes or parking one's car.

جمله های نمونه

1. No man is a hero to his valet.
[ترجمه علی محمدی] انسانهاهر چقدر هم که قوی باشن خدمتکارانشون نقاط ضعفشون رو میدونن
|
[ترجمه گوگل]هیچ مردی برای خدمتکارش قهرمان نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ کس برای خدمتکارش یک قهرمان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The gentleman had a valet to wait on him hand and foot.
[ترجمه learner] آن نجیب زاده نوکری داشت که نوکروار ( تمام و کمال ) منتظرش بود
|
[ترجمه گوگل]آقا پیشخدمتی داشت که دست و پایش منتظر می ماند
[ترجمه ترگمان]آن مرد خدمتکار داشت که در دست و پای او منتظر بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There's a service which will valet your car for you while it is parked at the airport.
[ترجمه گوگل]سرویسی وجود دارد که ماشین شما را در حالی که در فرودگاه پارک شده است برای شما نوکر می دهد
[ترجمه ترگمان]یک خدمتی هست که وقتی آن را در فرودگاه پارک می شود برای شما کرایه خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I had Cooper's respray the panel and valet the innards with hot steam.
[ترجمه گوگل]من کوپر را داشتم که پانل را مجدداً اسپری می کرد و با بخار داغ قسمت داخلی بدن را باز می کرد
[ترجمه ترگمان]من کوپر را از روی قاب بیرون کشیدم و قسمت داخلی بدن را با بخار گرم بیرون کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Handing his keys to the parking valet, he decided that he would take a firm stand.
[ترجمه گوگل]کلیدهایش را به پیشخدمت پارکینگ داد و تصمیم گرفت که موضع محکمی بگیرد
[ترجمه ترگمان]کلید صندوق را به خدمتکار پارکینگ داد و تصمیم گرفت که یک جایگاه شرکت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My valet, Purvis, will find out which in due time.
[ترجمه گوگل]خدمتکار من، پورویس، در زمان مناسب متوجه خواهد شد
[ترجمه ترگمان]ملازم من که در موقع مناسب است از آنجا بیرون خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The valet had gone down on his knees, his head pressed to the floor, his whole body visibly shaking.
[ترجمه گوگل]پیشخدمت روی زانوهایش فرود آمده بود، سرش را روی زمین فشرده بود، تمام بدنش به وضوح می لرزید
[ترجمه ترگمان]خدمتکار به زانو افتاده و سرش به زمین چسبیده بود و بدنش آشکارا می لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. BOutside, the valet parkers lean against the parking meters.
[ترجمه گوگل]در بیرون، نوکرها به پارکومترها تکیه داده اند
[ترجمه ترگمان]BOutside، خدمتکار پارک در برابر محوطه پارکینگ خم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. BThe valet parkers are now in high gear.
[ترجمه گوگل]BValet parkers در حال حاضر در دنده بالا هستند
[ترجمه ترگمان]پیشخدمتی پارک پارکر الان با دنده بلند هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The valet de chambre announced M. de Villefort at the moment when the count, leaning over a large table, was tracing on a map the route from St. Petersburg to China.
[ترجمه گوگل]در لحظه ای که کنت بر روی یک میز بزرگ خم شده بود، در حال ردیابی مسیر سن پترزبورگ به چین بود، نوکر دو اتاق، M de Villefort را اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]ملازم گفت: در این موقع مسی و وی لفور که روی یک میز بزرگ خم شده بود نقشه ای را که از پترزبورگ به چین آمده بود رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. With you as my brave valet, I can test all my inventions.
[ترجمه گوگل]با تو به عنوان نوکر شجاعم، می توانم تمام اختراعاتم را آزمایش کنم
[ترجمه ترگمان]با تو به عنوان خدمتکار شجاع من میتونم همه اختراعات رو آزمایش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The general's valet - dechambre was dressing his hair at the moment when the stranger entered.
[ترجمه گوگل]در لحظه ورود غریبه، خدمتکار ژنرال در حال آرایش کردن موهایش بود
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت مخصوص ژنرال هنگام ورود تازه وارد موهای خود را پانسمان می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mac, as the President called him, was the valet, a handsome and congenial man.
[ترجمه گوگل]مک، همانطور که رئیس جمهور او را خطاب کرد، پیشخدمت بود، مردی خوش تیپ و صمیمی
[ترجمه ترگمان]خانم رئیس، همان طور که رئیس جمهور او را صدا می کرد، پیشخدمت مرد خوش قیافه و congenial بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's called Bubbles and Blowouts. For only $50 on Thursday nights (valet parking included), the Ritz-Carlton in South Beach takes all of your hair troubles away.
[ترجمه گوگل]به آن Bubbles and Blowouts می گویند ریتز کارلتون در ساحل جنوبی تنها با 50 دلار در شب‌های پنج‌شنبه (شامل پارکینگ نوکر) تمام مشکلات موهای شما را از بین می‌برد
[ترجمه ترگمان]اسمش حباب ها و blowouts است تنها برای ۵۰ دلار در شب پنجشنبه (valet included)، ریتز کارلتون در ساحل جنوبی تمام مشکلات hair را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The hotel laundry and valet service ( for dry cleaning and pressing ) are also parts of the housekeeper's domain.
[ترجمه گوگل]خدمات خشکشویی و خدمات پیشخدمت هتل (برای خشکشویی و پرس) نیز بخشی از حوزه خانه دار است
[ترجمه ترگمان]رخت شویی و سرویس valet (برای تمیز کردن خشک و فشردن)نیز بخشی از حوزه کارگزار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ملازم (اسم)
attendant, retainer, valet, gillie, varlet

نوکر (اسم)
help, man, swain, footman, servant, lackey, valet, server, menial, flunkey, henchman, famulus, handyman, flunky, footboy, manservant, lacquey, servitor, slavey, yes-man

پیشخدمت مخصوص (اسم)
valet, maid in waiting, valet de chambre

پیشخدمتی کردن (فعل)
wait, serve, valet, page, wait on, wait upon

انگلیسی به انگلیسی

• personal manservant; one who parks cars for people arriving at a restaurant or hotel; employee who performs personal services for guests (at a hotel or on a passenger ship)
attend, serve, act as valet
a valet is a male servant who looks after his male employer by doing things such as caring for his clothes.
if your car is valeted, the bodywork and fittings are cleaned and repaired, but no mechanical work is done.

پیشنهاد کاربران

اگر جمله مربوط به مسائل نظامی باشه، معنی گماشته بهتر است.
پارکبان
متصدی پارکینگ
valet ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: جامه‏بَر
تعریف: شخصی که مسئول جمع‏آوری و شست‏وشوی لباس های کثیف مهمانان و کارکنان مهمان خانه/ هتل است
مهتر=
خادم. خدمتگار مخصوص :
چنین داد پاسخ که مهترپرست
چو یازد به جان جهاندار دست.
فردوسی.
کسانی که اندر شبستان بدند
هشیوار و مهترپرستان بدند.
فردوسی.
پیشکار
پیشخدمت در هتل/ رستوران که کارهای شخصی مهمانها و مسافرین رو انجام میده مثل پارک کردن ماشین و برگردوندن اون
( در هتل، رستوران ) پیشخدمتی که ماشین ها را پارک کرد.
پیشخدمت، نوکر

بپرس