vacuous

/ˈvækjuːəs//ˈvækjʊəs/

معنی: پوچ، بی معنی، تهی، خالی، کم عقل، بی مفهوم
معانی دیگر: بی چم، احمقانه، تهی مغزانه، بی خردانه، پوک، رجوع شود به: idle

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: vacuously (adv.), vacuousness (n.)
(1) تعریف: lacking any content; empty.
مشابه: empty, vacancy, void

- We think of outer space as silent and vacuous.
[ترجمه گوگل] ما فضای بیرونی را ساکت و خالی می دانیم
[ترجمه ترگمان] ما به فضای خارجی به عنوان ساکت و پوچ فکر می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: characterized by lack of intelligence or serious intent; devoid of ideas or emotion.
متضاد: intelligent
مشابه: empty, hollow, inane, vacant

- From the vacuous expression on his face, it was impossible to tell whether he understood the seriousness of what was happening.
[ترجمه گوگل] از حالت خالی صورتش، نمی‌توان فهمید که آیا او جدی بودن اتفاقی که در حال رخ دادن است را درک کرده است یا خیر
[ترجمه ترگمان] از قیافه احمقانه ای که داشت نمی توانست تشخیص دهد که چه اتفاقی در شرف وقوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the vacuous comments of the governor
توضیحات ابلهانه ی استاندار

2. Male models are not always so vacuous as they are made out to be.
[ترجمه گوگل]مدل‌های مردانه همیشه آن‌قدر که تصور می‌شود بی‌تفاوت نیستند
[ترجمه ترگمان]مدل های مرد همیشه آنقدر کودن نیستند که باید باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Sure, he delivered a vacuous inaugural speech.
[ترجمه گوگل]مطمئناً، او یک سخنرانی افتتاحیه ایراد کرد
[ترجمه ترگمان]البته، اون سخنرانی inaugural احمقانه رو تحویل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Or consider the issue of vacuous names, names that do not name anything.
[ترجمه گوگل]یا مسئله اسامی خالی را در نظر بگیرید، اسامی که نامی از چیزی ندارند
[ترجمه ترگمان]یا موضوع اسم پوچ را در نظر بگیرید، نام هایی که چیزی نام ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Pretty meant vacuous, personality meant show-off, having fun was shopgirl mentality.
[ترجمه گوگل]زیبا به معنای خالی، شخصیت به معنای خودنمایی، تفریح ​​ذهنیت دختر خریدار بود
[ترجمه ترگمان]کاملا مشخص بود که کودن، شخصیت به معنای خودنمایی است، داشتن یک تفکر خلاقانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Far from being vacuous storytelling, myth in its true sense is a communion with the deepest truths of existence.
[ترجمه گوگل]اسطوره به معنای واقعی خود به دور از داستان سرایی خالی، ارتباطی با عمیق ترین حقایق هستی است
[ترجمه ترگمان]دور از داستان سرایی کودن، اسطوره در مفهوم حقیقی آن، آیین تناول عشای ربانی با عمیق ترین حقایق هستی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The man had a bland, vacuous face, protruding green eyes and lank, brown, greasy hair.
[ترجمه گوگل]این مرد چهره‌ای بی‌حس و کج، چشم‌های سبز بیرون زده و موهای چاق، قهوه‌ای و چرب داشت
[ترجمه ترگمان]این مرد چهره آرام و مسخره ای داشت که چشمان سبز و لاغر و مجعد داشت و موی مجعد، قهوه ای و مجعد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Therefore, to avoid a vacuous academic talk, ethical misconduct cannot be treated with vague academic parlance.
[ترجمه گوگل]بنابراین، برای پرهیز از صحبت های دانشگاهی بی محتوا، نمی توان با لفظ مبهم آکادمیک با تخلفات اخلاقی برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، برای اجتناب از یک بحث پوچ دانشگاهی، سو رفتار اخلاقی نمی تواند به زبان آکادمیک مبهم درمان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His eyes looked dull, almost vacuous.
[ترجمه گوگل]چشمانش کسل کننده و تقریباً خالی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]چشم هایش بی روح و تقریبا ابلهانه به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The highbrow Le Monde dismissed it as a vacuous gigantic stewpot.
[ترجمه گوگل]لوموند آن را به عنوان یک خورش غول پیکر خالی رد کرد
[ترجمه ترگمان]روزنامه فاضل لوموند آن را پوچ و پوچ قلمداد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Both are equally remote and vacuous.
[ترجمه گوگل]هر دو به یک اندازه دور و خالی هستند
[ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها به همان اندازه از نظر دور و کودن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Here we have the morally vacuous idealism that venerates a mass murderer: It doesn't matter what you believe as long as you really believe it and give it your all.
[ترجمه گوگل]در اینجا ما آرمان‌گرایی اخلاقی خالی را داریم که از یک قاتل جمعی احترام می‌گذارد: مهم نیست به چه چیزی اعتقاد دارید تا زمانی که واقعاً به آن اعتقاد داشته باشید و تمام تلاش خود را برای آن انجام دهید
[ترجمه ترگمان]در اینجا، ما آن ایده آلیسم morally را داریم که یک قاتل بزرگ را تشکیل می دهد: مهم نیست که تو به چه اندازه باور می کنی و همه چیز را به آن می دهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Replace the nutritionally vacuous iceberg lettuce with baby spinach in tacos or mix sweet potatoes in your regular mashed potatoes.
[ترجمه گوگل]کاهوی یخ‌سبرگ خالی از نظر تغذیه‌ای را با بچه اسفناج در تاکو جایگزین کنید یا سیب‌زمینی شیرین را در پوره سیب‌زمینی معمولی خود مخلوط کنید
[ترجمه ترگمان]کاهو و کاهو را با اسفناج به همراه اسفناج در ساندویچ و یا مخلوط کردن سیب زمینی شیرین در سیب زمینی خرد شده خود، عوض کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They were at an opposite pole from the self-important, vacuous management.
[ترجمه گوگل]آنها در قطب مخالف مدیریت خود مهم و خالی قرار داشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها در یک قطب مخالف از مدیریت پوچ و پوچ بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Unfortunately, while superficially attractive, those context-independent truth criteria which have been suggested turn out to be vacuous or tautological.
[ترجمه گوگل]متأسفانه، در حالی که به طور سطحی جذاب هستند، معیارهای حقیقت مستقل از زمینه که پیشنهاد شده اند، خالی یا توتولوژیک هستند
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، در حالی که به طور سطحی جذاب است، آن معیارهای واقعیت مستقل که پیشنهاد شده اند، پوچ و پوچ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوچ (صفت)
absurd, futile, void, inoperative, null, empty, hollow, vain, trifling, vacuous, airy, aeriform, invalid, vaporous, frivolous, blank, inane, chaffy, unmeaning, nugatory

بی معنی (صفت)
absurd, irrational, meaningless, pointless, senseless, vacuous, dumb, inept, witless, unmeaning, frothy, insensate

تهی (صفت)
basic, barren, void, null, empty, hollow, vain, vacuous, jejune, devoid, inane, deadhead, indigent

خالی (صفت)
void, empty, hollow, vacuous, destitute, deprived, vacant, coreless, unoccupied, indigent, unloaded, uncharged, tenantless

کم عقل (صفت)
vacuous, feeble-minded, soft-headed

بی مفهوم (صفت)
vacuous

تخصصی

[ریاضیات] تهی، خالی، پوچ، بی معنی

انگلیسی به انگلیسی

• empty, lacking meaning; containing no content; vacant; having no occupation, idle
something that is vacuous does not express any intelligent ideas; a formal word.
a vacuous expression or look is one that shows no sign of intelligence or understanding; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Lacking thought or intelligence
🔍 مترادف: stupid; inane
✅ مثال: Her vacuous smile indicated she had no idea what was going on.
۱. بی معنی. بی محتوا . تهی. پوچ ۲. حماقت بار. بُله، منگ. حاکی از نفهمی ۳. تهی مغز .
[ریاضیات] ( خصوصا در نظریه مجوعه ها و منطق ریاضی ) انتفای مقدم
not expressing or showing intelligent thought or purpose
بی معنا، پوچ، بی هدف، بی روح، کم هوش
A vacuous remark/question/expression/smile
"He is Satan. Totally vacuous, " Akhmedov allegedly said of Putin, according to Ukrainska Pravda
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/vacuous
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : vacuity / vacuousness
✅️ صفت ( adjective ) : vacuous
✅️ قید ( adverb ) : vacuously
adjective
[more vacuous; most vacuous] formal : having or showing a lack of intelligence or serious thought : lacking meaning, importance, or substance
◀️a dull and vacuous movie
◀️vacuous comments/remarks
...
[مشاهده متن کامل]

◀️He had a vacuous expression on his face.
VACUOUSLY قید
◀️He smiled vacuously for the camera.
VACUOUSNESS اسم غیرقابل شمارش
the vacuous comments of the governor
- اظهارات پوچ استاندار
- He delivered a vacuous inaugural speech.
- او یک سخنرانی افتتاحی بی مفهوم کرد.
◀️ That's my vacuous boyfriend's
۱. کم عقل ( فرد )
۲. پوچ - بی معنا و مفهوم - سترون - بی خردانه - احمقانه

بی محتوا

بپرس