vacuity

/vəˈkjuːɪti//vəˈkjuːɪti/

معنی: پوچی، چیز تهی، هیچی، فضای خالی، خلا، تهی گری
معانی دیگر: تهی بودگی، خالی بودن، تهیگی، پوکی، تهی مغزی، بی خردی، ابلهی، میان تهی بودگی، عاری بودن، فراغت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: vacuities
(1) تعریف: the state of being empty; emptiness.
مشابه: vacancy, void

(2) تعریف: a place containing no matter; void; vacuum.
مشابه: void

(3) تعریف: the lack or absence of something.

- a vacuity of musical talent
[ترجمه گوگل] جای خالی استعداد موسیقی
[ترجمه ترگمان] استعداد موسیقی شناس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a lack of intelligence or thought, or a statement revealing such a lack.
مشابه: vacancy

- His idiot grin reflected the vacuity of his mind.
[ترجمه گوگل] پوزخند احمقانه او خلأ ذهن او را منعکس می کرد
[ترجمه ترگمان] لبخند idiot فضای تهی ذهنش را منعکس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the vacuity of a desert
خالی بودن صحرا

2. the vacuity of arteries after death
تهی بودن شاهرگ ها پس از مرگ

3. His vacuity was a handicap in these debates.
[ترجمه گوگل]خلأ او یک نقص در این بحث ها بود
[ترجمه ترگمان]vacuity در این مباحثات یک نقص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But the book's principal defect remains the vacuity of its protagonist.
[ترجمه گوگل]اما نقص اصلی کتاب خلأ شخصیت اصلی آن است
[ترجمه ترگمان]اما عیب اصلی کتاب داستان اصلی شخصیت آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I wake up in my coffin, dark, vacuity and silence.
[ترجمه گوگل]من در تابوتم، تاریکی، خلأ و سکوت بیدار می شوم
[ترجمه ترگمان]در تابوت، تاریک، خالی و سکوت از خواب بیدار می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The third way died in vacuity and derision.
[ترجمه گوگل]راه سوم در خلأ و تمسخر مرد
[ترجمه ترگمان]سومین راه در vacuity و استهزا کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Leisure is enjoyable, while vacuity is suffering.
[ترجمه گوگل]اوقات فراغت لذت بخش است، در حالی که خلاء رنج است
[ترجمه ترگمان]اوقات فراغت لذت بخش است، در حالی که vacuity رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Chaotic menstruation differentiated between blood vacuity and kidney vacuity.
[ترجمه گوگل]قاعدگی پر هرج و مرج بین خلاء خون و خلاء کلیه تفاوت قائل شد
[ترجمه ترگمان] Chaotic menstruation differentiated vacuity blood and vacuity kidney vacuity vacuity vacuity vacuity vacuity vacuity vacuity vacuity menstruation menstruation menstruation menstruation menstruation menstruation menstruation menstruation menstruation menstruation menstruation menstruation menstruation menstruation menstruation menstruation
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Starting FWG all alone, checking the vacuity achieve the rated value whether.
[ترجمه گوگل]راه اندازی FWG به تنهایی، بررسی خلاء به مقدار امتیازی می رسد که آیا
[ترجمه ترگمان]با شروع به تنهایی، the را بررسی کنید تا به ارزش اسمی برسد که آیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Temperature and vacuity rising can enhance osmotic flux visibly.
[ترجمه گوگل]افزایش دما و خلاء می تواند شار اسمزی را به وضوح افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]دما و دما افزایش دما می تواند شار osmotic را به طور قابل توجهی افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The theoretical formula about vacuity in vacuum tube and pore-water pressure at the observation point was obtained in this paper by using equation of gas state and equilibrium equation.
[ترجمه گوگل]فرمول نظری خلأ در لوله خلاء و فشار آب منفذی در نقطه مشاهده در این مقاله با استفاده از معادله حالت گاز و معادله تعادل به دست آمده است
[ترجمه ترگمان]فرمول نظری در مورد vacuity در لوله های خلا و فشار آب منفذی در نقطه مشاهده با استفاده از معادله حالت گاز و معادله تعادل در این مقاله بدست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Clinically most situations manifest as vacuity repletion complexes, with spleen and kidney vacuity weakness and damp heat evil being the two primary patterns.
[ترجمه گوگل]از نظر بالینی، بیشتر موقعیت‌ها به صورت کمپلکس‌های تکمیل خلاء ظاهر می‌شوند، با ضعف خلاء طحال و کلیه و شر گرمای مرطوب دو الگوی اصلی هستند
[ترجمه ترگمان]clinically بیشتر موقعیت ها به صورت ترکیبات repletion vacuity، با طحال و ضعف vacuity کلیه و شرارت گرمای مرطوب کننده دو الگوی اولیه آشکار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Addressing Honderich's work on its own terms, one must question whether he demonstrates the complete vacuity of Conservative thinking.
[ترجمه گوگل]با پرداختن به کار هوندریش با شرایط خاص خود، باید پرسید که آیا او خلأ کامل تفکر محافظه کار را نشان می دهد یا خیر
[ترجمه ترگمان]پرداختن به کار Honderich در شرایط خاص خود، باید این سوال را مطرح کرد که آیا او نمایش کامل تفکر محافظه کارانه را نشان می دهد یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In this way the apparently active and positive concept of consent is diluted to the point of near vacuity.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب مفهوم ظاهرا فعال و مثبت رضایت تا حد خلأ رقیق می شود
[ترجمه ترگمان]بدین ترتیب، مفهوم ظاهرا مثبت و مثبت رضایت به نقطه نزدیک vacuity رقیق شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوچی (اسم)
absurdity, vanity, futility, frivolity, nullity, inanity, vapidity, inefficacy, inefficacity, nihility, vacuity

چیز تهی (اسم)
vacuity

هیچی (اسم)
nihility, vacuity

فضای خالی (اسم)
vacuity

خلا (اسم)
vacuity, vacuum

تهی گری (اسم)
vacuity

انگلیسی به انگلیسی

• emptiness; absence of matter or meaning

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : vacuity / vacuousness
✅️ صفت ( adjective ) : vacuous
✅️ قید ( adverb ) : vacuously

بپرس