فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: utters, uttering, uttered
مشتقات: utterable (adj.), utterer (n.)
حالات: utters, uttering, uttered
مشتقات: utterable (adj.), utterer (n.)
• : تعریف: to give forth (a sound or words) vocally.
• مترادف: emit, say, speak, vocalize
• مشابه: articulate, enunciate, express, pronounce, sound, talk, verbalize, voice
• مترادف: emit, say, speak, vocalize
• مشابه: articulate, enunciate, express, pronounce, sound, talk, verbalize, voice
- He uttered what sounded like a growl.
[ترجمه ب گنج جو] آنچه بر زبان آورد شبیه غرش یک جانور درنده بود.|
[ترجمه گوگل] او صدایی شبیه غرغر کرد[ترجمه ترگمان] صدایش مثل یک غرش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The baby uttered her first words today.
[ترجمه سهیلی اصفهانی] امروز، کودک نخستین واژه هایش را بر زبان آورد.|
[ترجمه ب گنج جو] امروز از بچه اولین حرف زدنشو شنیدیم.|
[ترجمه گوگل] بچه امروز اولین کلماتش را به زبان آورد[ترجمه ترگمان] بچه امروز اولین کلمات او را بر زبان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: utterness (n.)
مشتقات: utterness (n.)
• : تعریف: total or complete in degree or extent; absolute; unqualified.
• مترادف: absolute, complete, perfect, thorough, total, unqualified
• مشابه: arrant, blank, categorical, consummate, downright, out-and-out, outright, plain, plumb, positive, rank, sheer, stark, strict, supreme, unmitigated
• مترادف: absolute, complete, perfect, thorough, total, unqualified
• مشابه: arrant, blank, categorical, consummate, downright, out-and-out, outright, plain, plumb, positive, rank, sheer, stark, strict, supreme, unmitigated
- In the panic, the place became a scene of utter confusion.
[ترجمه سهیلی اصفهانی] در جوی از وحشت، آن جا به عرصۀ آشوبی فراگیر تبدیل شد.|
[ترجمه ب گنج جو] هاله ای از بیم و هراس همه جا را فرا گرفته بود و محیط صحنه ای تمام عیار از آشوب و آشفتگی بود.|
[ترجمه گوگل] در وحشت، مکان به صحنه ای از سردرگمی مطلق تبدیل شد[ترجمه ترگمان] در وحشت همه جا صحنه یک جارو جنجال برپا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I felt like an utter fool after I said that.
[ترجمه سهیلی اصفهانی] هنگامی که آن سخن را بر زبان راندم، احساس بلاهتی تمام عیار به من دست داد.|
[ترجمه ب گنج جو] ای کاش اون حرفو نمی زدم، بعدش احساس بدی بهم دست داد.|
[ترجمه گوگل] بعد از گفتن این حرف احساس می کردم یک احمق مطلق هستم[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه این حرف را زدم احساس حماقت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My assistant has my utter confidence.
[ترجمه سهیلی اصفهانی] به من به دستیارم، اعتماد کامل دارم.|
[ترجمه ب گنج جو] به این معاونم اطمینان خاص و فوق العاده ای دارم.|
[ترجمه گوگل] دستیار من اعتماد به نفس کامل من را دارد[ترجمه ترگمان] دستیار من اعتماد کامل منو داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید