utensil

/juːˈtensəl//juːˈtensɪl/

معنی: ظرف، اسباب، مخلفات، ظروف، وسایل
معانی دیگر: ابزار آشپزخانه (دیگ و خمب و سینی و تشت و غیره)، (به ویژه کشاورزی) وسیله، آلت، گنجانه، خنور، باهار، سپار، لوازم اشپزخانه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a device, instrument, or container, esp. one used in a kitchen.

جمله های نمونه

1. Several utensils were untidily tossed about the kitchen.
[ترجمه گوگل]چندین ظروف به طور نامرتب در اطراف آشپزخانه پرت شده بودند
[ترجمه ترگمان]چند بار اسباب و اثاثه به طور نامرتب به آشپزخانه پرتاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Edward's baggage contained all the utensils he would need on the camping trip.
[ترجمه گوگل]چمدان ادوارد شامل تمام وسایلی بود که در سفر کمپینگ به آن نیاز داشت
[ترجمه ترگمان]چمدان ادوارد تمام وسایلی را که برای اردوی تفریحی لازم داشت، در اختیار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some people are so old-fashioned that they reject the use of any modern utensil.
[ترجمه گوگل]برخی افراد آنقدر قدیمی هستند که استفاده از هر ظروف مدرن را رد می کنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم آن قدر قدیمی هستند که استفاده از هر وسیله جدید را رد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The best utensil for steaming is a wok because its width easily accommodates a whole fish.
[ترجمه گوگل]بهترین ظرف برای بخارپز کردن وک است زیرا عرض آن به راحتی یک ماهی کامل را در خود جای می دهد
[ترجمه ترگمان]بهترین وسیله برای آن بخار یک wok است زیرا عرض آن به راحتی یک ماهی را در خود جای داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Remove with a slotted utensil to paper towels to drain.
[ترجمه گوگل]با ظرف سوراخ دار آن را روی دستمال کاغذی بردارید تا آب آن خالی شود
[ترجمه ترگمان]با یک ظرف slotted را بردارید تا حوله ها را بردارید تا خشک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. With a slotted utensil, transfer bacon to paper towels to drain.
[ترجمه گوگل]با یک ظرف سوراخ دار، بیکن را روی دستمال کاغذی انتقال دهید تا آب آن خارج شود
[ترجمه ترگمان]با یک ظرف slotted، بیکن را به حوله کاغذی منتقل کنید تا خشک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Re. move with a slotted utensil and drain on paper towels.
[ترجمه گوگل]Re با یک ظرف سوراخ دار حرکت دهید و روی دستمال کاغذی آبکش کنید
[ترجمه ترگمان]دوباره با ظرف slotted و drain بر روی دستمال کاغذی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With slotted utensil, transfer meat to a platter and keep warm.
[ترجمه گوگل]با ظرف سوراخ دار، گوشت را به یک بشقاب بریزید و گرم نگه دارید
[ترجمه ترگمان]با ظرف slotted، گوشت را به یک بشقاب انتقال دهید و گرم نگه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A particular knife perhaps, or some other essential-at-the-time utensil?
[ترجمه گوگل]شاید یک چاقوی خاص یا وسایل ضروری دیگر؟
[ترجمه ترگمان]یک چاقوی خاص، یا چند ضربه اساسی دیگر - زمان - زمان؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Remove skin with a slotted utensil, drain on paper towels, and chop for cracklings.
[ترجمه گوگل]پوست را با یک ظرف شکاف برداشته، روی حوله کاغذی آبکش کنید و برای ترک خوردن آن را خرد کنید
[ترجمه ترگمان]پوست را با ظرف slotted بردارید، حوله های کاغذی بردارید، و for را تکه تکه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. With a slotted utensil, remove to paper towels to drain.
[ترجمه گوگل]با ظرف سوراخ دار آن را روی دستمال کاغذی بردارید تا آب آن خالی شود
[ترجمه ترگمان]با یک ظرف slotted، to را بردارید تا خشک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Remove onion with a slotted utensil and set aside.
[ترجمه گوگل]پیاز را با ظرفی سوراخ کرده بردارید و کنار بگذارید
[ترجمه ترگمان]onion را با ظرف slotted حذف کنید و کنار بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Remove duck pieces with a slotted utensil and set aside. Mince remaining garlic clove.
[ترجمه گوگل]تکه های اردک را با یک ظرف شکاف برداشته و کنار بگذارید حبه سیر باقی مانده را خرد کنید
[ترجمه ترگمان]تکه های اردک را با یک ظرف slotted بردارید و کنار بگذارید سیر باقیمانده از میخک باقی مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Remove eggplant with slotted utensil and set aside.
[ترجمه گوگل]بادمجان ها را با ظرف سوراخ دار بردارید و کنار بگذارید
[ترجمه ترگمان]eggplant را با ظرف slotted از بین ببرید و کنار بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Remove from pan with a slotted utensil and drain on paper towels; keep warm.
[ترجمه گوگل]با ظرف سوراخ دار از ماهیتابه خارج کنید و روی حوله کاغذی آبکش کنید گرم نگهدار
[ترجمه ترگمان]ظرف را با ظرف slotted بردارید و حوله های کاغذی بردارید؛ گرم نگه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The fou was a kind of life utensil as well as instrument.
[ترجمه گوگل]فو نوعی ابزار زندگی و همچنین ابزار بود
[ترجمه ترگمان]The نوعی ظرف زندگی و همچنین آلت موسیقی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Provides a firm base for the eating utensil pocket.
[ترجمه گوگل]پایه محکمی برای جیب ظروف غذاخوری فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]یک پایگاه محکم برای پول در حال خوردن در اختیار می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ظرف (اسم)
adverb, container, dish, vessel, receptacle, utensil, repository, form, vase

اسباب (اسم)
article, gear, apparatus, thing, implement, tool, tackle, instrument, apparel, utensil, trap, paraphernalia, appurtenance, device, engine, rigging, rig, furniture, gadget, appliance, contraption, contrivance, layout, doodad, gizmo, whigmaleerie, gismo, mounting

مخلفات (اسم)
utensil, chattels, dressing, sundries

ظروف (اسم)
dish, utensil

وسایل (اسم)
utensil, furniture

انگلیسی به انگلیسی

• implement, instrument, tool, device
utensils are tools or other objects that you use when you are cooking or doing other tasks in your home; a formal word.

پیشنهاد کاربران

Utensils به معنای کارد و چنگال و قاشق کنار ظرف هستش
utensil ( n ) ( yuˈtɛnsl ) =a tool that is used in the house, e. g. kitchen utensils.
utensil
ابزار آشپزخانه، وسایل
Utensil : وسیله آشپزخانه
Utility : سودمندی - فایده / همگانی / بازده محور / چندمنظوره، چند کاره
Utelize : استفاده کردن - بکار گرفتن - بهره برداری کردن
Facility : مرکز یا مکان مجهز - تسهیلات
Fatality : تلفه
ریشه این واژه لاتینه ( uti ) و معنی سودمند useful می ده.
و وسیله، وسائل، اسباب، آلات . . . می تونه معادلش در برگردان به فارسی باشه.
۱. ظرف یا وسیله ای که برای اهداف کاربردی استفاده می شود .
۲. چیزی/ابزاری که در حال آشپزی استفاده میشود .
۳. یک ظرف یا وسیله یا سایر اسباب ٬ به ویژه برای استفاده خانگی .
۴. اسباب / وسایل / وسایل خانه / وسیله
ظروف ( آشپزخانه و غذاخوری ) ،
ابزار آشپزخانه ( دیگ و سینی و تشت و غیره )
My job is to set the table before dinner ( = arrange the plates, utensils, etc. )
به هر وسیله آشپزی و غذاخوری گفته می شود ( قاشق، چنگال، چاقو، رنده، کاسه و بشقاب و هم زن و ملاقه و. . . )
اگر وارد رستورانی شدین و قاشق یا چنگال یاکارد روی میز نبود میتونینن خدمتکاررو صدا کنین و. بگین I need some silverware یا utensils که این خودش یعنی پکیجی کامل از forks, spoons, knives
utensil
این واژه یک مینه و چندین فهمیده ( مفهوم ) دارد.
۱ - آلت : ابزار ، وسیله
۲ - آلت مردانه و زنانه و این یک فهمیده و مفهوم است.
برای نمونه در آلمان روی برخی بسته مایع ظرفشویی می نویسند :
...
[مشاهده متن کامل]

zur Reinigung von Babyutensilien geeignet
ترجمه : مناسب برای تمیز و پاکیزه کردن آلتِ نوزاد

واژه Utensil بعضی از معنی هاش کاملا غلت هست و هیچ ربطی به کلمه نداره مثلا الا معنی این کلمه رو یکیش نوشته آلت حالا نمیدونم کی این کلمه رو نوشته ولی خب برادر عزیز آیا معنای Utensils میشود آلت ؟؟؟ من تعجب
...
[مشاهده متن کامل]
کردم خواهشا بیشتر تو نوشتناتون دقت کنید آلت که مال مرده چه ربطی به Utensil داره ؟؟؟ به نظر من میخواستن خوشمزگی کنن این معنی رو نوشتن.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس