useless

/ˈjuːsləs//ˈjuːsləs/

معنی: خنثی، بیهوده، بی مصرف، عاری از فایده، غیر قابل استفاده، غیر ضروری، عاطل، زائد، نا کار، بی فایده، بلا استفاده، عبث، باطله
معانی دیگر: ناسودمند، به درد نخور، نیست، هکف، بی اثر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: uselessly (adv.), uselessness (n.)
(1) تعریف: serving no beneficial or practical purpose.
مترادف: aimless, good-for-nothing, purposeless, valueless, worthless
متضاد: beneficial, grateful, helpful, profitable, useful, valuable
مشابه: idle, impractical, naught, no-good, nugatory, trifling, unhelpful, unusable, vain, waste

- I regret paying good money for this useless product.
[ترجمه گوگل] از پرداخت پول خوب برای این محصول بی مصرف پشیمانم
[ترجمه ترگمان] من از پرداخت پول خوب برای این محصول بی فایده متاسف هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His advice was useless because he really didn't understand my problem.
[ترجمه گوگل] توصیه او بی فایده بود زیرا او واقعاً مشکل من را درک نمی کرد
[ترجمه ترگمان] توصیه او بی فایده بود، چون او واقعا مشکل من را درک نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These old tapes are useless now that we no longer have anything to play them on.
[ترجمه گوگل] حالا که دیگر چیزی برای پخش آنها نداریم، این نوارهای قدیمی فایده ای ندارند
[ترجمه ترگمان] حالا دیگر این نوارهای قدیمی بی فایده است که ما دیگر چیزی برای بازی کردن نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The old remedies were in fact useless against the disease.
[ترجمه گوگل] داروهای قدیمی در واقع در برابر این بیماری بی فایده بودند
[ترجمه ترگمان] درمان های قدیمی در واقع بر ضد این بیماری بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not able to produce the desired or necessary effect; futile.
مترادف: bootless, fruitless, futile, idle, ineffective, ineffectual, inefficacious, vain
متضاد: helpful
مشابه: abortive, barren, feeble, hopeless, impotent, impracticable, otiose, pointless, unfeasible, unproductive, unprofitable, unsuccessful, unworkable, void

- His pleas were useless, as his attackers knew no mercy.
[ترجمه گوگل] التماس های او بی فایده بود، زیرا مهاجمان او هیچ رحمی نمی دانستند
[ترجمه ترگمان] درخواست او بی فایده بود، زیرا مهاجمان هیچ ترحمی نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- All efforts to save the ship were useless in the raging storm.
[ترجمه گوگل] تمام تلاش ها برای نجات کشتی در طوفان شدید بی فایده بود
[ترجمه ترگمان] تمام تلاش برای نجات کشتی در توفان خشمگین بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. it is useless to expostulate with a stubborn man
پند دادن به آدم یکدنده بی فایده است.

2. o, you, useless winding stomach . . .
ای شکم بی هنر پیچ پیچ . . .

3. further discussion is useless
بحث اضافی بیهوده است.

4. people grew weary of that useless war
کم کم مردم از آن جنگ بیهوده بیزار شدند.

5. speculation about the distant future is useless
گمان پردازی درباره ی آینده ی دراز مدت بی فایده است.

6. he did not want to drag the country into a useless war
نمی خواست کشور را وارد جنگ بیهوده ای بکند.

7. The shelves were covered with ornaments and useless knick-knacks.
[ترجمه گوگل]قفسه‌ها با زیور آلات و زیور آلات بی‌فایده پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]قفسه ها پوشیده از جواهرات و خرت و پرت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Learning without thought is useless; thought without learning is dangerous.
[ترجمه گوگل]یادگیری بدون فکر بی فایده است فکر بدون یادگیری خطرناک است
[ترجمه ترگمان]یاد گرفتن بدون فکر بی فایده است؛ بدون این که یاد بگیرد خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They weeded out useless books from library.
[ترجمه گوگل]آنها کتاب های بی مصرف را از کتابخانه بیرون آوردند
[ترجمه ترگمان]آن ها کتاب های بی مصرف را از کتابخانه کنده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is useless to muse upon past errors.
[ترجمه گوگل]فکر کردن به اشتباهات گذشته بی فایده است
[ترجمه ترگمان]اندیشیدن درباره خطاهای گذشته بی فایده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He knew it was useless to protest.
[ترجمه گوگل]او می دانست که اعتراض کردن بی فایده است
[ترجمه ترگمان]می دانست که اعتراض بی فایده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A well devoid of water is useless.
[ترجمه گوگل]چاه بدون آب بی فایده است
[ترجمه ترگمان]آب خالی از آب بی فایده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The doctor concluded that further treatment would be useless.
[ترجمه گوگل]دکتر به این نتیجه رسید که درمان بیشتر بی فایده خواهد بود
[ترجمه ترگمان]پزشک به این نتیجه رسید که درمان بیشتر بی فایده خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She tried to work, but it was useless .
[ترجمه گوگل]او سعی کرد کار کند، اما بی فایده بود
[ترجمه ترگمان]سعی کرد کار کند، اما بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The most stringent laws in the world are useless unless there is the will to enforce them.
[ترجمه گوگل]سخت ترین قوانین جهان بی فایده هستند مگر اینکه اراده ای برای اجرای آنها وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]قوانین سخت و سخت در جهان بی فایده است مگر آنکه اراده نافذ ساختن آن ها وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A car is useless without gasolene.
[ترجمه گوگل]ماشین بدون بنزین بی فایده است
[ترجمه ترگمان] یه ماشین بدون \"gasolene\" بی استفاده ست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The collision reduced the car to a useless wreck.
[ترجمه گوگل]این برخورد خودرو را به یک خرابی بی فایده تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]برخورد اتومبیل باعث کاهش تصادف اتومبیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Her efforts to avoid him proved useless.
[ترجمه گوگل]تلاش های او برای دوری از او بی فایده بود
[ترجمه ترگمان]تلاش های او برای اجتناب از او بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خنثی (صفت)
abortive, fruitless, barren, neutral, monoecious, futile, useless

بیهوده (صفت)
unfruitful, ineffective, ineffectual, futile, useless, impracticable, vain, trifling, pointless, jejune, trivial, trashy, idle, bootless, inutile, thankless

بی مصرف (صفت)
useless, sodden, bootless, otiose, unemployed

عاری از فایده (صفت)
futile, useless, bootless, good-for-nothing

غیر قابل استفاده (صفت)
useless, cumbering

غیر ضروری (صفت)
useless, irrelevant, dispensable, unessential, undue, unnecessary, inessential, uncalled-for

عاطل (صفت)
futile, useless, vain, idle, lazy, do-nothing

زائد (صفت)
useless, extra, redundant, surplus, further, intercalary, waste, superfluous, unneeded, supererogatory

نا کار (صفت)
useless, failed, unfit, no-good

بی فایده (صفت)
ineffective, ineffectual, futile, useless, vain, inefficacious, inutile, shotten, wasteful

بلا استفاده (صفت)
useless, haywire

عبث (صفت)
useless, vain

باطله (صفت)
useless, waste

انگلیسی به انگلیسی

• not functional, not practical
if something is useless, you cannot use it.
if a course of action is useless, it does not achieve anything.
if someone is useless at something, they are no good at it; an informal use.

پیشنهاد کاربران

بی فایده، بلا استفاده
عاری از فایده، باطله، بلا استفاده
Pointless بیفایده . بیهوده
ADJECTIVE
به درد نخور - بی مصرف
Ex:
A: Mr. Sameri, your man is useless. He is ill. Cross him out.
آقای سامری، این یه نفری که خودتون پیدا کردید بدرد نمیخوره. مریضه. اسمش خط بزنین.
بی خاصیت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : use
✅️ اسم ( noun ) : use / usefulness / uselessness
✅️ صفت ( adjective ) : used / useful / useless
✅️ قید ( adverb ) : usefully / uselessly
بکارنرفتنی، بکارنبردنی، ناکارامد، ناکارا، بیهوده
be no ˈgood, not be any/much ˈgood ( to )
ساکورا
ناکارامد
بلااستفاده، بی ثمر، بی مصرف، بدرد نخور. ( معنای لغوی )
در جملات و گویش روزانه و محاوره ای، به شخصی گفته میشود که در انجام کاری، ناموفق بوده باشد. ( بی عرضه )

بی استفاده
غیر کاربردی
غیر قابل مصرف
● بی فایده، به دردنخور
● ناتوان، عاجز ( در انجام کاری )
عاری از فایده ، بیشغل خانه نشین بدرد نخور
بدرد نخور ، بیکار ، خانه نشین
بی مصرف
A festive feast with bitter memories
یک جشن ضعیف و با خاطرات تلخ و غمباد
بی فایده
خودخواه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس