usage

/ˈjuːsədʒ//ˈjuːsɪdʒ/

معنی: استفاده، کاربرد، استعمال
معانی دیگر: کاربرد واژه، سنت، رویه، روش، روال، رسم، شیوه، عرف، عادت، معمول

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the way or amount of using or treating something, or the acts of using something viewed collectively.
مترادف: use
مشابه: care, handling, operation, treatment

- Electricity usage has increased this month.
[ترجمه گوگل] مصرف برق در این ماه افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان] استفاده از برق در این ماه افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His little car has had a lot of rough usage.
[ترجمه گوگل] ماشین کوچک او استفاده های خشن زیادی داشته است
[ترجمه ترگمان] اتومبیل کوچک او کاربرد خشن زیادی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the customary or accepted way of doing something, esp. with respect to writing and speaking.
مترادف: application, employment, use, utilization
مشابه: convention, custom, diction, etiquette, idiom, parlance, definition 3: an instance of using something. Your usage of that word in this sentence is incorrect, and it makes your meaning unclear.synonyms: application, employment, use, utilization

- In American usage, the word "mad" usually means "angry."
[ترجمه گوگل] در استفاده آمریکایی ها، کلمه "mad" معمولا به معنای "عصبانی" است
[ترجمه ترگمان] در کاربرد آمریکایی کلمه \"دیوانه\" معمولا به معنای \"عصبانی\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Your usage of that word in this sentence is incorrect, and it makes your meaning unclear.
[ترجمه گوگل] استفاده شما از آن کلمه در این جمله نادرست است و معنای شما را نامشخص می کند
[ترجمه ترگمان] استفاده شما از این کلمه در این جمله نادرست است، و به معنای آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. usage and custom
عرف و عادت

2. constant usage wore out the tires
استعمال مداوم تایرها را فرسوده کرد.

3. instruction in library usage
تعلیم در استفاده از کتابخانه

4. words of frequent usage
واژه های پر کاربرد

5. customs sanctified by long usage
رسومی که کاربرد طولانی آنها را واجب کرده است

6. the chapel services follow the usage of the methodist church
مراسم نیایش در نمازخانه طبق شیوه ی کلیسای متودیست انجام می شود.

7. they are steadily increasing the usage of the country's highways
دارند مرتبا استفاده از جاده های کشور را بیشتر می کنند.

8. this dictionary has examples which show the usage of words
این فرهنگ دارای مثال هایی است که کاربرد واژه ها را نشان می دهند.

9. we teach students the rules of word usage
ما قواعد کاربرد صحیح واژه ها را به شاگردان یاد می دهیم.

10. the rules grew up on the basis of usage
این قواعد بر پایه ی سنت ایجاد شد.

11. That word is no longer in common usage.
[ترجمه گوگل]این کلمه دیگر رایج نیست
[ترجمه ترگمان]این کلمه دیگر کاربرد رایجی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This word has virtually dropped out of usage today.
[ترجمه گوگل]این کلمه امروزه عملاً از کاربرد خارج شده است
[ترجمه ترگمان]این کلمه امروزه عملا از مصرف خارج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Dictionary definitions tend to show stereotypical patterns of usage.
[ترجمه گوگل]تعاریف فرهنگ لغت تمایل به نشان دادن الگوهای کلیشه ای استفاده دارند
[ترجمه ترگمان]تعاریف فرهنگ لغت تمایل دارند الگوهای کلیشه ای استفاده را نشان دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Usage of computers in schools is increasing.
[ترجمه گوگل]استفاده از رایانه در مدارس رو به افزایش است
[ترجمه ترگمان]کاربرد کامپیوترها در مدارس در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The restrictions on water usage have been lifted now that the river levels are normal.
[ترجمه گوگل]محدودیت های مصرف آب در حال حاضر با عادی شدن سطح رودخانه ها برداشته شده است
[ترجمه ترگمان]محدودیت های استفاده از آب در حال حاضر که سطح رودخانه طبیعی است، برداشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It's very definitely a usage which has come over to Britain from America.
[ترجمه گوگل]قطعاً این استفاده ای است که از آمریکا به بریتانیا آمده است
[ترجمه ترگمان]این به طور حتم یک کاربرد است که از آمریکا به بریتانیا رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استفاده (اسم)
gain, acquisition, use, usage, utilization, application, benefit, avail, beneficiary

کاربرد (اسم)
use, usage, application

استعمال (اسم)
use, usage, application

تخصصی

[حسابداری] مصرف
[حقوق] عرف، رسم، کاربرد
[ریاضیات] مصرف، کاربرد، استفاده

انگلیسی به انگلیسی

• use, employment; handling; custom, practice, convention
usage is the way in which words are actually used in particular contexts, especially with regard to their meanings.
a usage is a meaning that a word has or a way in which it can be used.
usage is also the degree to which something is used or the way in which it is used.

پیشنهاد کاربران

نحوه استفاده از کلمات در نوشتن
دستور العملtrack the usage patterns of machine.
استفاد useful usage/ internet usage
رفتار نامناسبMany had complained about the usage they'd received at his hands
موارد استفاده usage of this word
رفتار
طرز استفاده
using sth
میزان استفاده ( مصرف )
مصرف
استفاده
کاربرد
مورد استفاده قرار گرفتن

بپرس