usable

/ˈjuːzəbl̩//ˈjuːzəbl̩/

معنی: قابل استفاده، مصرف کردنی، بکار بردنی
معانی دیگر: به کار بردنی، قابل استعمال، کاربرد پذیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: usably (adv.), usability (n.), usableness (n.)
• : تعریف: capable of or fit for being used.
متضاد: unusable
مشابه: good, practical, serviceable, useful

جمله های نمونه

1. Charity shops and jumble sales welcome usable clothes.
[ترجمه گوگل]مغازه های خیریه و فروش های جورواجور از لباس های قابل استفاده استقبال می کنند
[ترجمه ترگمان]فروشگاه های خیریه و فروش از لباس های قابل استفاده استقبال کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The bike is rusty but usable.
[ترجمه گوگل]دوچرخه زنگ زده اما قابل استفاده است
[ترجمه ترگمان]دوچرخه زنگ زده اما قابل استفاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. How can we display this data in a usable form?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانیم این داده ها را به شکل قابل استفاده نمایش دهیم؟
[ترجمه ترگمان]چگونه می توانیم این داده ها را به شکل قابل استفاده به نمایش بگذاریم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The manuscript might be usable if the author could fill it out a little.
[ترجمه گوگل]اگر نویسنده بتواند اندکی آن را پر کند، ممکن است نسخه خطی قابل استفاده باشد
[ترجمه ترگمان]اگر نویسنده بتواند آن را کمی پر کند ممکن است دست نوشته قابل استفاده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Half of the island's population has no usable English.
[ترجمه گوگل]نیمی از جمعیت جزیره انگلیسی قابل استفاده ندارند
[ترجمه ترگمان]نیمی از جمعیت جزیره هیچ انگلیسی قابل استفاده ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The specific software is also usable in other areas of research.
[ترجمه گوگل]نرم افزار خاص در سایر زمینه های تحقیقاتی نیز قابل استفاده است
[ترجمه ترگمان]نرم افزار خاص در سایر حوزه های پژوهش نیز قابل استفاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A refining process is used to extract usable fuel from crude oil.
[ترجمه گوگل]یک فرآیند پالایش برای استخراج سوخت قابل استفاده از نفت خام استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]فرآیند تصفیه برای استخراج سوخت قابل استفاده از نفت خام مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The computer language involved was readily usable.
[ترجمه گوگل]زبان کامپیوتری درگیر به راحتی قابل استفاده بود
[ترجمه ترگمان]زبان کامپیوتر به راحتی قابل استفاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A bad burn could mean no usable clinker and hence no pay.
[ترجمه گوگل]سوختگی بد می تواند به معنای عدم وجود کلینکر قابل استفاده و در نتیجه عدم پرداخت باشد
[ترجمه ترگمان]سوختگی بد می تواند به معنی هیچ کلینکر مفید نباشد و از این رو پرداخت نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Also old but usable Jazz Bass hard case.
[ترجمه گوگل]همچنین کیف سخت Jazz Bass قدیمی اما قابل استفاده
[ترجمه ترگمان]همچنین قدیمی اما قابل استفاده به سبک جاز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They are usable by any member of staff when not required by students.
[ترجمه گوگل]زمانی که دانش‌آموزان به آن نیازی نداشته باشند، توسط هر یک از کارکنان قابل استفاده هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها توسط هر عضو پرسنل در زمان مورد نیاز دانش آموزان قابل استفاده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This includes usable samples of the various macro commands.
[ترجمه گوگل]این شامل نمونه های قابل استفاده از دستورات ماکرو مختلف است
[ترجمه ترگمان]این شامل نمونه های قابل استفاده از فرمان های ماکرو مختلف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Moreover, the computer language involved was readily usable by staff with limited computer experience.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، زبان کامپیوتری درگیر به آسانی توسط کارکنان با تجربه کامپیوتری محدود قابل استفاده بود
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، استفاده از زبان کامپیوتر به راحتی توسط کارکنان با تجربه محدود کامپیوتر قابل استفاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The refinery turns crude oil into usable products such as gas and tar.
[ترجمه گوگل]این پالایشگاه نفت خام را به محصولات قابل استفاده مانند گاز و قطران تبدیل می کند
[ترجمه ترگمان]پالایشگاه نفت خام را به محصولات قابل استفاده مانند گاز و قیر تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل استفاده (صفت)
abusive, usable, available, useful, operational, utilizable, handy, operative, instrumental, presumable, serviceable

مصرف کردنی (صفت)
usable, consumable

بکار بردنی (صفت)
usable, useable

انگلیسی به انگلیسی

• utilizable, practical
if something is usable, it is in a condition which makes it possible to use it.

پیشنهاد کاربران

به درد بخور
چیزی که قابل استفاده کردن باشه مثلا Are these things usable
قابل مصرف
کاربردی

بپرس