urgency

/ˈɜːrdʒənsi//ˈɜːdʒənsi/

معنی: ضرورت، فوریت، نیاز شدید
معانی دیگر: ابرام، اصرار، پافشاری، اضطرار، مبرم بودن، زودی، تندایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: urgencies
(1) تعریف: the state of being urgent; pressing necessity or importance.
مترادف: exigency
مشابه: compulsion, gravity, importance, insistence, necessity, pinch, pressure

(2) تعریف: an urgent need.
مترادف: exigency
مشابه: craving, crunch, emergency, imperative, necessity, pinch, pressure

جمله های نمونه

1. the urgency of his need
مبرم بودن نیاز او

2. the great urgency of the petitioners
ابرام شدید عرضحال دهندگان

3. a matter of great urgency
یک مطلب بسیار فوری

4. i was surprized at the urgency in his voice
اضطرار صدای او مرا متعجب کرد.

5. There was a distinct lack of urgency in his manner.
[ترجمه گوگل]فقدان مشخصی از فوریت در رفتار او وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در رفتار او نوعی فوریت متمایز وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is a matter of the utmost urgency to find out what has happened to these people.
[ترجمه گوگل]این یک موضوع فوری است که بفهمیم چه بر سر این افراد آمده است
[ترجمه ترگمان]بسیار ضروری است که بفهمیم چه اتفاقی برای این مردم افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The murders have given added urgency to the debate about inner-city crime.
[ترجمه گوگل]این قتل ها به بحث در مورد جنایات درون شهر فوریت بیشتری بخشیده است
[ترجمه ترگمان]این قتل ها به بحث در مورد جرایم درونشهر added
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The urgency of his voice galvanized them into action .
[ترجمه گوگل]فوریت صدای او آنها را به عمل واداشت
[ترجمه ترگمان]ضرورت صدایش آن ها را وادار به عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This is a matter of some urgency.
[ترجمه گوگل]این یک موضوع فوری است
[ترجمه ترگمان]این موضوع کمی فوریت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was urgency in his tone.
[ترجمه گوگل]اضطرار در لحنش بود
[ترجمه ترگمان]در صدایش ضرورت وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was surprised at the urgency in his voice.
[ترجمه گوگل]او از اضطرار در صدای او شگفت زده شد
[ترجمه ترگمان]از اینکه صدایش در صدایش بود تعجب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I detected a note of urgency in her voice.
[ترجمه M] نگا مثلا یه در خواست داده بعد گیرنده درخواست میگه: نشانه ای از ضرورت یا فوریت ( درخواست ) در صدایش ( معلوم ) بود
|
[ترجمه گوگل]یک نت فوری را در صدای او تشخیص دادم
[ترجمه ترگمان]یک یادداشت اضطراری در صدایش پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There is a particular urgency in this case, and it would help if you could bend the rules.
[ترجمه گوگل]در این مورد یک فوریت خاص وجود دارد و اگر بتوانید قوانین را تغییر دهید کمک خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]در این مورد یک فوریت خاص وجود دارد و اگر بتوانید قوانین را خم کنید به شما کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We need to act with urgency to ensure his safety.
[ترجمه M] باید برای تضمین امنیت وی فوراً ( از ساختاری برای ترجمه استفاده کردم که حرف اضافه رو حذف کرده ) دست بکار شیم
|
[ترجمه گوگل]ما باید با فوریت عمل کنیم تا امنیت او را تضمین کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید با فوریت اقدام کنیم تا امنیت او تضمین شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There was a note of urgency in her voice.
[ترجمه M] نشانی از فوریت ( اورژانسی بودن ) در صدایش بود
|
[ترجمه گوگل]یک نت فوری در صدایش بود
[ترجمه ترگمان]یک یادداشت اضطراری در صدایش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضرورت (اسم)
exigence, exigency, necessity, urgency

فوریت (اسم)
promptitude, urgency, immediacy

نیاز شدید (اسم)
urgency

انگلیسی به انگلیسی

• state of being urgent, insistence, imperativeness
urgency is the need for something to be dealt with as soon as possible.
if you speak with urgency, you show that you are anxious for people to notice something or do something.

پیشنهاد کاربران

اضطرار
فوریت دفع ادرار
urgency ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: فوریت
تعریف: وضعیتی که در آن کشتی یا فردِ سوار بر آن نیاز به کمک دارد|||متـ . وضعیت فوریتی
Feel a sense of urgency
احساس نیاز شدید داشتن
اهمیت
فوریت
ضرورت

بپرس