upstanding

/ˈəpˌstændɪŋ//ˌʌpˈstændɪŋ/

معنی: مستقیم، سر راست، قائم، خوش هیکل، شرافتمند
معانی دیگر: راست، شق و رق، رجوع شود به: upright

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: upstandingness (n.)
(1) تعریف: standing erect or vertical.

(2) تعریف: honest and trustworthy; upright.
متضاد: degenerate, dishonorable
مشابه: clean, honest, just, savory, straight

- an upstanding member of the community
[ترجمه گوگل] یک عضو برجسته جامعه
[ترجمه ترگمان] یک عضو شریف جامعه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. You look like a nice upstanding young man.
[ترجمه گوگل]شما به نظر یک مرد جوان خوش قیافه هستید
[ترجمه ترگمان] به نظر میاد جوان خوبی باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She is regarded as an upstanding citizen in the local community.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک شهروند برجسته در جامعه محلی در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]او بعنوان یک شهروند شرافتمند در جامعه محلی شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In front of his house are two upstanding trees.
[ترجمه گوگل]جلوی خانه او دو درخت سرپا ایستاده است
[ترجمه ترگمان] جلوی خونه اش دوتا درخت شرافتمند هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These are the upstanding citizens, the clean and the antiseptic.
[ترجمه گوگل]اینها شهروندان قدیم، پاک و ضدعفونی کننده هستند
[ترجمه ترگمان]شهروندان شریف، تمیز و the هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The upstanding citizen was able to make a collect call to his wife.
[ترجمه گوگل]این شهروند بلندپایه توانست با همسرش تماس جمعی برقرار کند
[ترجمه ترگمان]شهروندان شریف توانستند با همسرش تماس بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Giraffes and upstanding bears are more popular than snakes, rats and spiders.
[ترجمه گوگل]زرافه ها و خرس های سر به فلک کشیده محبوب تر از مارها، موش ها و عنکبوت ها هستند
[ترجمه ترگمان]زرافه ها و شرافتمند بیش از مارها، موش و عنکبوت ها بیشتر محبوب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A strong breeze caught the upstanding feathered plumes of her hat and blew it off.
[ترجمه Eli] یک نسیم شدید به شاه پرهای عمودی کلاهش پیچید و آن را به هوا برد
|
[ترجمه گوگل]نسیم شدیدی پرهای بلند کلاهش را گرفت و آن را از بین برد
[ترجمه ترگمان]باد محکمی به پره ای بلند کلاهش را گرفت و آن را خاموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This is a fine upstanding composition with an impressive vaulted interior.
[ترجمه گوگل]این یک ترکیب عالی با فضای داخلی طاقدار چشمگیر است
[ترجمه ترگمان]این یک ترکیب بندی خوب خوب با یک فضای ورودی با ابهت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was upstanding all right: it almost strained his back muscles.
[ترجمه گوگل]او کاملاً ایستاده بود: تقریباً عضلات پشت او را تحت فشار قرار داد
[ترجمه ترگمان]حالش خوب بود و تقریبا عضلات پشتش را منقبض کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was a fine upstanding middle-aged lady with sharp eyes and a lucid tongue.
[ترجمه گوگل]او یک خانم میانسال خوب با چشمانی تیزبین و زبانی شفاف بود
[ترجمه ترگمان]او زنی بود از میان سال و سال، با چشمانی نافذ و زبان روشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. At the kitchen door, the cat, neck-fur upstanding like the spines of a hedgehog, wailed to be let out.
[ترجمه گوگل]دم در آشپزخانه، گربه که مانند خارهای جوجه تیغی ایستاده بود، ناله می کرد تا رها شود
[ترجمه ترگمان]در آشپزخانه، گربه گردنش مثل ستون فقرات یک جوجه تیغی بود که ناله سر می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The amorphous alloys have upstanding magnetism characteristic, and can be used to make the strain gauge.
[ترجمه گوگل]آلیاژهای آمورف دارای خاصیت مغناطیسی پایدار هستند و می توان از آنها برای ساخت کرنش سنج استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]آلیاژهای آمورف، مشخصه مغناطیس را دارند و می توانند برای اندازه گیری کرنش سنج مورد استفاده قرار گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is a decent upstanding young man.
[ترجمه گوگل]او یک مرد جوان با وقار است
[ترجمه ترگمان]جوان شریفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Strong independent work ability and upstanding team spirit, hard working.
[ترجمه گوگل]توانایی کار مستقل قوی و روحیه تیمی عالی، سخت کوشی
[ترجمه ترگمان]توانایی کار مستقل قوی و روحیه قوی تیم و کار سخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She is an upstanding citizen.
[ترجمه گوگل]او یک شهروند برجسته است
[ترجمه ترگمان] اون یه شهروند شرافتمند - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مستقیم (صفت)
straight, through, direct, head-on, attributive, straightforward, undeviating, upstanding, face-to-face, first-hand, point-blank, straight-line

سر راست (صفت)
straight, plain, straightway, straightforward, outspoken, upstanding

قائم (صفت)
right, upright, erect, upstanding, orthogonal

خوش هیکل (صفت)
well-built, upstanding, statuesque, well-shaped

شرافتمند (صفت)
upstanding

انگلیسی به انگلیسی

• in a vertical position; honorable, virtuous

پیشنهاد کاربران

upstanding ( adj ) ( ʌpˈst�ndɪŋ ) =behaving in a moral and honest way, e. g. an upstanding member of the community.
upstanding
شریف، درستکار، محترم، باشرف
سالم، قوی بنیه، خوش بنیه
اخلاق مدار
شرافتمند
Honest and good
Respectable

بپرس