upset an apple cart

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
• خراب کردن نقشه ها
• به هم زدن اوضاع
• در محاوره: آب رو ریختن روی نقشه ها یا همه چیز رو به هم زدن
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( تصویری – اصلی ) :** به هم زدن نظم یا برنامه ی مرتب شده، مثل واژگون کردن چرخ دستی پر از سیب.
...
[مشاهده متن کامل]

- مثال: *He upset the apple cart by quitting suddenly. *
او با ترک ناگهانی کار، **همه چیز را به هم زد**.
2. ** ( اجتماعی – کاربردی ) :** ایجاد اختلال در روند یا برنامه ی دیگران.
- مثال: *Her decision upset the apple cart of the committee. *
تصمیم او **برنامه ی کمیته را خراب کرد**.
3. ** ( ادبی – استعاری ) :** نماد بی نظمی یا خراب کردن شرایطی که به دقت تنظیم شده بود.
- - -
🔸 مترادف ها:
spoil the plan – mess things up – disrupt – throw a wrench in – ruin arrangements
- - -
🔸 مثال ها:
• *The strike upset the apple cart of the company. *
اعتصاب **برنامه های شرکت را به هم زد**.
• *He upset the apple cart by revealing the secret. *
او با فاش کردن راز، **همه چیز را خراب کرد**.
• *Don’t upset the apple cart—we’ve worked hard to organize this. *
**اوضاع را به هم نزن**—ما برای سازماندهی این خیلی زحمت کشیدیم.