uprise

/ˈəpraɪz//ˈəpraɪz/

معنی: سر و صدا و اشوب کردن، برخاستن، طغیان کردن، بالا آمدن، از خواب برخاستن، ببالا رفتن
معانی دیگر: خیزیدن، بلند شدن، مرتفع شدن، برجسته شدن، برخیزش، خیزش، طغیان، شورش، قیام، برمخ، شورش کردن، برمخیدن، قیام کردن، بالا رفتن، صعود کردن، قائم شدن، شق شدن، راست شدن، (صدا و غیره) بلند شدن، زیاد شدن، طلوع کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: uprises, uprising, uprisen, uprose
(1) تعریف: to stand up or get up; rise up.
مشابه: rise

(2) تعریف: to begin to revolt; rise.
مشابه: rise

(3) تعریف: to move, slope, or incline upward; ascend.

(4) تعریف: to increase or swell in size or volume, as a sound.
مشابه: rise

(5) تعریف: to appear, esp. from below the horizon; rise.
مشابه: rise
اسم ( noun )
• : تعریف: an ascent or upward incline.
مشابه: ascent, rise

جمله های نمونه

1. the uprise of flood waters
طغیان سیلاب ها

2. Following a determined resistance in the east, there was eventually a popular uprising in the capital.
[ترجمه گوگل]به دنبال مقاومت مصمم در شرق، سرانجام یک خیزش مردمی در پایتخت رخ داد
[ترجمه ترگمان]پس از مقاومت مشخص در شرق، سرانجام قیام مردمی در پایتخت آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A pro - democracy uprising was brutally suppressed.
[ترجمه گوگل]یک قیام طرفدار دموکراسی به طرز وحشیانه ای سرکوب شد
[ترجمه ترگمان]قیام طرفدار دموکراسی به طور وحشیانه سرکوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The Hungarian uprising in 1956 was suppressed by the Soviet Union.
[ترجمه گوگل]شورش مجارستان در سال 1956 توسط اتحاد جماهیر شوروی سرکوب شد
[ترجمه ترگمان]شورش مجارستان در سال ۱۹۵۶ توسط اتحاد جماهیر شوروی سرکوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The uprising was put down with the utmost ferocity.
[ترجمه گوگل]قیام با نهایت قساوت سرکوب شد
[ترجمه ترگمان]عصیان با نهایت درندگی به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The uprising was put down by the police and the army.
[ترجمه گوگل]قیام توسط پلیس و ارتش سرکوب شد
[ترجمه ترگمان]این قیام توسط پلیس و ارتش سرکوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The sun uprose in the east.
[ترجمه گوگل]طلوع خورشید در شرق
[ترجمه ترگمان]خورشید در شرق طلوع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The uprising was ruthlessly suppressed.
[ترجمه گوگل]قیام بی رحمانه سرکوب شد
[ترجمه ترگمان]شورش بی رحمانه سرکوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The military operation was the first step in a plan to crush the uprising.
[ترجمه گوگل]عملیات نظامی اولین گام در طرح سرکوب قیام بود
[ترجمه ترگمان]عملیات نظامی اولین گام در طرحی برای درهم شکستن قیام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The uprising was put down with utmost ferocity.
[ترجمه گوگل]قیام با نهایت خشونت سرکوب شد
[ترجمه ترگمان]عصیان با نهایت درندگی فرو نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was killed in the Warsaw uprising.
[ترجمه گوگل]او در قیام ورشو کشته شد
[ترجمه ترگمان]او در شورش ورشو کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Isolated attacks in the north-east of the country have now turned into a full-scale uprising.
[ترجمه گوگل]حملات انفرادی در شمال شرق کشور اکنون به یک قیام تمام عیار تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]حملات منزوی در شمال شرقی کشور اکنون به یک قیام تمام عیار تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The uprising was put down with ruthless efficiency.
[ترجمه گوگل]قیام با کارایی بی رحمانه سرکوب شد
[ترجمه ترگمان]این قیام با کارآیی بی رحمانه سرکوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Thousands of troops were needed to put down the uprising.
[ترجمه گوگل]برای سرکوبی قیام به هزاران نیرو نیاز بود
[ترجمه ترگمان]برای سرکوب قیام به هزاران سرباز نیاز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The reactionary regime was thrown down by an armed uprising.
[ترجمه گوگل]رژیم ارتجاعی با یک قیام مسلحانه سرنگون شد
[ترجمه ترگمان]رژیم ارتجاعی براثر یک قیام مسلحانه به پایین پرتاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سر و صدا و اشوب کردن (فعل)
alert, noise, racket, uprise

برخاستن (فعل)
up, step up, rise, uprise, arise, get up, levitate

طغیان کردن (فعل)
rise, uprise, rebel, flood, mutiny, overflow

بالا آمدن (فعل)
rise, uprise, surface, go up, upheave

از خواب برخاستن (فعل)
rise, uprise

ببالا رفتن (فعل)
uprise

پیشنهاد کاربران

سر و صدا و اشوب کردن، برخاستن، طغیان کردن، بالا آمدن، از خواب برخاستن

بپرس