upper

/ˈəpər//ˈʌpə/

معنی: رویه، فوقانی، بالایی، بالا رتبه، زبرین، بالاتر، بالا
معانی دیگر: فرازین، علیا، فرازتر، بلندتر، رویی، (در) رو، شمالی، اخیرتر، نو، نوین، (جمع) جامه ی بالایی، بلوز، پیراهن، دندان بالا، دندان فوقانی، (کفش) رویه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: higher in place, rank, position, or level.
متضاد: inferior, lower, nether

- the upper branches of the tree
[ترجمه گنج جو] بلند ترین شاخه های درخت
|
[ترجمه گوگل] شاخه های بالای درخت
[ترجمه ترگمان] شاخه های بالایی درخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- the upper grades at the high school
[ترجمه گنج جو] عالی ترین نمرات دبیرستان
|
[ترجمه گوگل] کلاس های بالاتر در دبیرستان
[ترجمه ترگمان] نمره های بالایی دبیرستان را بگیرند،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: farther inland or northward.

- the upper Nile
[ترجمه گنج جو] رودخانه ی نیل علیا
|
[ترجمه گوگل] نیل بالایی
[ترجمه ترگمان] نیل فوقانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the part of a shoe above the sole.

(2) تعریف: (pl.) upper teeth, either false or natural.

(3) تعریف: (slang) a stimulant drug.
متضاد: downer
مشابه: speed

(4) تعریف: (slang) an experience with, or as if with, such a drug.

جمله های نمونه

1. upper atmosphere
جو زبرین،جو فوقانی

2. upper carboniferous
کربونیفر نوین

3. upper garments
لباس های رو

4. upper new york
شمال نیویورک

5. upper nile
نیل علیا

6. upper permian
پرمین نوین

7. the upper floor of the building
طبقه ی فوقانی ساختمان

8. the upper half of the door was glass
نیمه ی فوقانی در از شیشه بود.

9. the upper layers of the atmosphere
طبقات بالای جو

10. the upper lip
لب بالا

11. belonging to upper social classes
متعلق به طبقات اجتماعی بالاتر

12. hills and upper regions
تپه ها و نواحی بلندتر

13. we monitor the upper air to collect evidence of atomic explosions
ماجو فوقانی را برای گردآوری مدرک انفجار اتمی بررسی (تابش سنجی) می کنیم.

14. keep a stiff upper lip
(عامیانه) علی رغم مشکلات جرات یا پشتکار خود را حفظ کردن،به روی خود نیاوردن

15. to gain the upper hand
چیره شدن،مستولی شدن

16. a substance impacted in the upper intestine
ماده ای که در روده ی فوقانی گیر کرده

17. perforations made in a shoe upper for ornament or ventilation
سوراخ هایی که برای تزیین یا هوارسانی در رویه ی کفش ایجاد شده است

18. the tenuity of the air in upper elevations
رقت هوا در ارتفاعات بالاتر

19. the nest was on the fork of the tree's upper branch
لانه در محل انشعاب شاخه ی بالایی درخت بود.

20. The office block's upper floors were being repainted.
[ترجمه گوگل]طبقات بالای بلوک اداری در حال رنگ آمیزی بود
[ترجمه ترگمان]طبقات بالاتر این اداره دوباره رنگ زده می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Most of the pupils' marks were in the upper third of the range.
[ترجمه گوگل]اکثر نمرات دانش آموزان در یک سوم بالای محدوده بود
[ترجمه ترگمان]بیشتر دانش آموزان کلاس سوم بالای محدوده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. There is an upper age limit for becoming a pilot.
[ترجمه گوگل]برای خلبان شدن محدودیت سنی بالایی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک محدوده سنی بالایی برای تبدیل شدن به یک خلبان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Most of the upper castes worship the Goddess Kali.
[ترجمه گوگل]اکثر کاست های بالا الهه کالی را می پرستند
[ترجمه ترگمان]بیشتر طبقات فوقانی، الهه Kali را پرستش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Our team gained / had the upper hand in the second half.
[ترجمه گوگل]تیم ما در نیمه دوم به برتری رسید / برتری داشت
[ترجمه ترگمان]تیم ما در نیمه دوم دست بالایی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. We sat in one of the upper tiers of the football stands.
[ترجمه گوگل]در یکی از طبقات بالای سکوهای فوتبال نشستیم
[ترجمه ترگمان]ما در یکی از ردیف های بالای سر فوتبال نشسته بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The spiral staircase led to an upper gallery.
[ترجمه گوگل]پلکان مارپیچ به گالری بالایی منتهی می شد
[ترجمه ترگمان]پلکان مارپیچی به سمت راهروی بالایی منتهی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رویه (اسم)
upper, tack, top, procedure, facing, cover, surface, method, scheme, metier, comportment, vamp, praxis, tenor, instep, ism

فوقانی (صفت)
over, upper, top, head, overhead, dorsal

بالایی (صفت)
over, upper, superior, o'er, upward

بالا رتبه (صفت)
upper, senior

زبرین (صفت)
upper, upmost

بالاتر (صفت)
above, upper, superior, senior

بالا (صفت)
upper, overhead

تخصصی

[ریاضیات] بالایی

انگلیسی به انگلیسی

• drug which stimulates, amphetamine; part of the shoe which covers the top of the foot; exciting or uplifting experience (slang)
topmost; superior; above, higher; situated farther inland
you use upper to describe something that is above something else, usually the top one of a pair of things.
the upper part of something is the higher part.
if you have the upper hand in a situation, you have more power than the other people involved and can make decisions about what happens.
the upper of a shoe is the top part of it, which is attached to the sole.

پیشنهاد کاربران

بالا
مثال: The upper floors of the building offer a great view of the city.
طبقات بالایی ساختمان دید زیبایی از شهر ارائه می دهند.
informal
a drug that causes a person taking it to feel very active and excited/ Stimulants ( also known as psychostimulants or colloquially as uppers )
غیر رسمی
موادی که باعث می شود فردی که آن را مصرف می کند احساس بسیار فعال و هیجانی کند.
مواد محرک
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/upper?q=Upper• https://en.wikipedia.org/wiki/Stimulant
بالایی، فوقانی ( در باستان شناسی )
upper Seh Gabi Mound B
در اینجا به معنی لایه بالایی یا فوقانی سه گابی در تپه B است.
فراتر
upper ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: راهنمای تخت
تعریف: نگاشتاری که نحوة استفاده از تخت های دوطبقه یا جاخواب ها را در کشتی یا قطار نشان می دهد
داروی محرک
بالا، بالایی

بپرس