uplift

/ˈəˌplɪft//ˌʌpˈlɪft/

معنی: بالا بردن، متعال ساختن، روبتعالی نهادن
معانی دیگر: بلند کردن، فرازاندن، تعالی بخشیدن، والا کردن، برین کردن، رفعت دادن، رهانیدن، روحیه دادن، دلداری دادن، سرشوق آوردن، نشاط بخشیدن، والایی، الهام بخشی، متعال سازی، بلندسازی، (پستان بند که پستان ها را برجسته می کند - uplift brassiere هم می گویند) پستان بند برجسته ساز، فرازگر، (زمین شناسی) بلنداگری، فلاتچه سازی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: uplifts, uplifting, uplifted
• : تعریف: to improve the spiritual, moral, or social condition or mood of.
متضاد: degrade
مشابه: lift, lighten, regenerate

- We were uplifted by our group discussions.
[ترجمه گوگل] ما از بحث های گروهی مان خوشحال شدیم
[ترجمه ترگمان] بحث های گروهی ما برانگیخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: uplifting (adj.)
(1) تعریف: the act or process of raising or lifting up, or the condition that results from this.
مشابه: boost, lift, rise

(2) تعریف: the process of or a movement toward spiritual, social, or moral improvement, or something that causes such movement.

جمله های نمونه

1. to uplift the masses from poverty and ignorance
توده ها را از فقر و جهالت رهانیدن

2. he did everything for the students' moral uplift
در راه تعالی اخلاقی شاگردان از هیچ کاری فرو گذار نکرد.

3. Art was created to uplift the mind and the spirit.
[ترجمه گوگل]هنر برای اعتلای ذهن و روح خلق شده است
[ترجمه ترگمان]هنر برای بالا بردن ذهن و روح خلق شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His encouragement gave me a hot sense of uplift.
[ترجمه گوگل]تشویق های او به من حس خوبی داد
[ترجمه ترگمان]دلگرمی او به من احساس گرمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Coaches will set down and uplift passengers only as directed by the police in the streets mentioned.
[ترجمه گوگل]اتوبوس ها مسافران را فقط طبق دستور پلیس در خیابان های ذکر شده پیاده و بلند می کنند
[ترجمه ترگمان]مربیان تنها به همان صورتی که پلیس در خیابان ها به آن ها اشاره کرده است، مسافران را پایین و بالا خواهند برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This victory was a massive uplift for us.
[ترجمه گوگل]این پیروزی برای ما یک پیشرفت بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]این پیروزی یک بربلندی عظیم برای ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The news gave them a much needed uplift.
[ترجمه گوگل]این خبر به آنها روحیه بسیار مورد نیاز را داد
[ترجمه ترگمان]این خبر به آن ها بربلندی مورد نیاز را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Gandhi gave the party some attention but social uplift absorbed more of him.
[ترجمه گوگل]گاندی کمی به حزب توجه کرد، اما اعتلای اجتماعی بیشتر او را جذب کرد
[ترجمه ترگمان]گاندی گونه توجهی به این حزب کرد، اما بربلندی اجتماعی بیشتر او را جذب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She felt jaded and in need of emotional uplift.
[ترجمه گوگل]او احساس خستگی می کرد و نیاز به ارتقای عاطفی داشت
[ترجمه ترگمان]احساس درماندگی می کرد و نیاز به بربلندی عاطفی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Uplift of this magnitude could have occurred during Hercynian times with the stripping of considerable amounts of Carboniferous overburden.
[ترجمه گوگل]بالا آمدن این بزرگی می‌توانست در دوران هرسینی با برداشتن مقادیر قابل‌توجهی از روباره کربونیفر رخ دهد
[ترجمه ترگمان]Uplift این بزرگی می تواند در طول زمان Hercynian با کاهش مقادیر قابل توجهی از مقادیر بار Carboniferous رخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The time scale over which uplift takes place depends upon the way in which heat is transferred through the lithosphere.
[ترجمه گوگل]مقیاس زمانی که برآمدگی در آن انجام می‌شود به نحوه انتقال گرما از طریق لیتوسفر بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]مقیاس زمانی که بربلندی در آن اتفاق می افتد بستگی به روشی دارد که در آن گرما از درون lithosphere منتقل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Rapid cooling between 22 and 20Myr reflects both uplift during ductile phases of extensional deformation and ambient cooling of the granitic intrusions.
[ترجمه گوگل]خنک‌سازی سریع بین 22 و 20Myr منعکس‌کننده هر دو بالا آمدن در طی مراحل شکل‌پذیر تغییر شکل کششی و خنک‌سازی محیطی نفوذهای گرانیتی است
[ترجمه ترگمان]خنک کردن سریع بین ۲۲ تا ۲۰ میر، هم بربلندی در طول فازه ای داکتیل تغییر شکل extensional و خنک سازی محیطی of granitic را منعکس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When computing uplift from a Marie-type graph such situations would give rise to an overestimate of uplift for the Carboniferous.
[ترجمه گوگل]هنگام محاسبه برآمدگی از یک گراف نوع ماری، چنین موقعیت هایی باعث افزایش بیش از حد برای کربونیفر می شود
[ترجمه ترگمان]هنگامی که بربلندی محاسبات از یک نمودار نوع ماری از چنین شرایطی منجر به بیش از حد بربلندی برای the می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Upper-and lower-plate margins will differ significantly in their uplift and subsidence history.
[ترجمه گوگل]حاشیه های صفحه بالایی و پایینی به طور قابل توجهی در تاریخچه بالا آمدن و فرونشست متفاوت خواهند بود
[ترجمه ترگمان]حاشیه پایین و پایین صفحه به طور قابل توجهی در تاریخ بربلندی و فرونشست آن ها متفاوت خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The uplift came amidst allegations that the younger children were now subject to abuse from older siblings.
[ترجمه گوگل]این افزایش در میان ادعاهایی صورت گرفت که کودکان کوچکتر اکنون در معرض آزار و اذیت خواهر و برادرهای بزرگتر قرار دارند
[ترجمه ترگمان]این بربلندی در میان ادعاهایی حاصل شد مبنی بر اینکه کودکان کم سن و سال در حال حاضر در معرض سو استفاده از خواهر و برادر بزرگ تر قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بالا بردن (فعل)
raise, enhance, boost, upgrade, lift, amplify, elevate, uplift, bump up, horse, heighten, elate, enthrone, sublimate, hoist, upraise

متعال ساختن (فعل)
uplift, subtilize

روبه تعالی نهادن (فعل)
uplift

تخصصی

[عمران و معماری] زیرفشار - فشار از تحت به فوق - فشار تحت به فوق - نیروی بلند کننده - فشار به طرف بالا - غوطه وری - تورم - بالاآمدگی - برخاست
[مهندسی گاز] بالابردن، متعادل ساختن
[زمین شناسی] برخاست
[آب و خاک] فشار برخاست،فشار برکنش،فشار تحتانی،فشار بالا برنده

انگلیسی به انگلیسی

• spiritual or emotional elation; lifting up, raising (as in the surface of the earth)
raise, elevate; cause emotional or spiritual elation; exalt
if something uplifts people, it helps them to have a better life, for example by making them feel happy or by improving their social conditions; a literary word. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g ....a wide-ranging programme for social and economic uplift.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To raise up; to elevate; to improve morale 🌟
🔍 مترادف: Elevate
✅ مثال: The speaker's inspiring words helped uplift the audience's spirits.
بلند کننده
تعالی
To make someone feel happier or more positive.
کاری کردن که کسی احساس خوشبختی یا مثبت تری داشته باشد.
مثال؛
A friend might say, “I’m here to uplift you and help you through tough times. ”
A motivational quote might say, “Choose to uplift others and make a positive impact. ”
...
[مشاهده متن کامل]

Listening to uplifting music can improve your mood.

۱. تعالی بخشیدن ۲. بهبود بخشیدن ۳. روحیه دادن. بر سر شوق آوردن. نشاط بخشیدن ۴. خوشبخت کردن
مثال:
We were uplifted by our group discussions.
ما با بحث و گفتگوهای گروه مان بر سر شوق آمده بودیم.
تقویت کردن روحیه
باعث ترقی شدن، رشد کردن، بالا کشیدن
Can uplift someone
میتونه باعث " ترقی " کسی بشه
افزایش
Inspire
uplift ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: فراخاست
تعریف: 1. حرکت یک ساختار به سمت بالا 2. پهنۀ ساختاری مرتفعی در پوسته که با حرکات صعودی که سنگ ها را به بالا می راند، تشکیل شده باشد
به تعالی رساندن
ارج نهادن
به کمال رساندن
احترام ویژه قائل شدن
روحیه دادن
در متون مهندسی عمران، به معنی بلندشدگی فونداسیون ساختمان
اضافه تر.
پاداش.
در ارزیابی اقتصادی پروژه های نفت و گاز: رشد هزینه های استهلاک با نرخ تورم یا نرخ معیار به منظور حفظ ارزش حقیقی هزینه های استهلاک طی زمان که می تواند از طریق کاهش مالیات پرداختی به سرمایه گذار امتیاز یا انگیزه بیشتری دهد.
سکوی پرتاب برای موفقیت

موفقیت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس