upkeep

/ˈəpˌkip//ˈʌpkiːp/

معنی: نگهداری، تعمیر، هزینه نگهداری و تعمیر، نگه داری کردن
معانی دیگر: (ساختمان و تجهیزات و ماشین آلات و غیره) نگهداری، نیک داری، حفظ، نیک داشت، مرمت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the maintenance required to keep something or someone in good condition.
مشابه: maintenance, support

(2) تعریف: the cost associated with such maintenance.

جمله های نمونه

1. the construction and upkeep of roads
ساختن و نگهداری راه ها

2. Our taxes help pay for the upkeep of the city's parks.
[ترجمه گوگل]مالیات های ما به پرداخت هزینه های نگهداری پارک های شهر کمک می کند
[ترجمه ترگمان]مالیات ما برای نگهداری پارک های شهر نیز به پرداخت هزینه های ما کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Most of the money is spent on the upkeep of the building.
[ترجمه گوگل]بیشتر هزینه ها صرف نگهداری از ساختمان می شود
[ترجمه ترگمان]اغلب این پول صرف نگهداری از ساختمان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The money will be used for the estate's upkeep.
[ترجمه گوگل]این پول صرف نگهداری از املاک خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این پول برای نگهداری ملک مورد استفاده قرار خواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The cost of upkeep is born by the state.
[ترجمه گوگل]هزینه نگهداری بر عهده دولت است
[ترجمه ترگمان]هزینه نگهداری از سوی دولت به دست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The upkeep of larger old properties is very expensive.
[ترجمه گوگل]نگهداری از املاک قدیمی بزرگتر بسیار گران است
[ترجمه ترگمان]نگهداری از اموال قدیمی بزرگ تر بسیار گران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Money from visitors goes towards the upkeep of the palace and grounds.
[ترجمه گوگل]پول بازدیدکنندگان صرف نگهداری از کاخ و محوطه می شود
[ترجمه ترگمان]پول مهمانان به مراقبت از قصر و محوطه مدرسه می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The maintenance department is responsible for the general upkeep of the park.
[ترجمه گوگل]بخش نگهداری مسئول نگهداری عمومی پارک است
[ترجمه ترگمان]اداره نگهداری مسئول نگهداری کلی پارک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Council employees are responsible for the upkeep of the gardens.
[ترجمه گوگل]کارمندان شورا مسئولیت نگهداری باغات را بر عهده دارند
[ترجمه ترگمان]کارمندان شورا مسئولیت نگهداری باغ ها را بر عهده دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. upkeep of a large house and garden.
[ترجمه گوگل]نگهداری از یک خانه و باغ بزرگ
[ترجمه ترگمان]مراقبت از خانه بزرگ و باغ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tenants are responsible for the upkeep of rented property.
[ترجمه گوگل]مستاجرین مسئولیت نگهداری از املاک اجاره ای را بر عهده دارند
[ترجمه ترگمان]Tenants مسئول نگهداری اموال اجاره ای هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The upkeep of a yacht is very expensive.
[ترجمه گوگل]نگهداری از قایق بادبانی بسیار گران است
[ترجمه ترگمان]نگهداری یک قایق تفریحی بسیار گران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Most Victorian churches had disappeared - upkeep could not be justified as they were quite unsuitable for individual meditation.
[ترجمه گوگل]بیشتر کلیساهای ویکتوریایی ناپدید شده بودند - نگهداری آنها قابل توجیه نبود زیرا برای مراقبه فردی کاملاً نامناسب بودند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کلیساهای ویکتوریا از نظر ناپدید شده بودند - نگه داشتن آن ها نمی توانست توجیه شود زیرا آن ها برای تفکر فردی مناسب نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We decided to pay for Poppy's upkeep at the kennels, and visited her each week.
[ترجمه گوگل]ما تصمیم گرفتیم هزینه نگهداری پاپی را در لانه ها بپردازیم و هر هفته از او دیدن می کردیم
[ترجمه ترگمان]ما تصمیم گرفتیم که هزینه نگهداری خشخاش را در لانه بگذاریم و هر هفته از او دیدن کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Council's contribution towards the upkeep of the church is very much appreciated.
[ترجمه گوگل]کمک شورا در حفظ و نگهداری کلیسا بسیار قدردانی می شود
[ترجمه ترگمان]کمک شورا نسبت به نگهداری کلیسا بسیار مغتنم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نگهداری (اسم)
restraint, conservation, retinue, tenure, maintenance, keeping, preservation, retention, upkeep, detainer, sustenance, guardianship, sustentation, sustention

تعمیر (اسم)
repair, reparation, maintenance, upkeep, facelifting, renovation, instauration

هزینه نگهداری و تعمیر (اسم)
upkeep

نگهداری کردن (فعل)
patronize, ward, keep, protect, maintain, upkeep, conserve

انگلیسی به انگلیسی

• maintenance, preservation, subsistence; general expenses for maintenance
the upkeep of a system, building, or place is the continual process of keeping it in good condition.
the upkeep of a group of people or service is the act or the cost of providing them with the things that they need.

پیشنهاد کاربران

نگهداری، تعمیر، هزینه نگهداری و تعمیر، نگه داری کردن
مثال:
Most of the money is spent on the upkeep of the building.
بیشتر پول برای حفظ و نگهداری ساختمان هزینه می شود.
Upkeep و Keep up رو در کنار هم به خاطر بسپارین:
فعل Keep up به معنی "حفظ ( نگهداری ) کردن موقعیت فعلی" یا به نوعی "پسرفت نکردن" هست و اسم Upkeep به معنی "حفظ ( نگهداری از ) موقعیت فعلی" هست.
نگهداری، حفظو حراست. مترادف maintenance
The problems that maintenance of historical cities can
cause are related to the funds required for the
restoration and upkeep of the city
مشکلاتی که نگهداری از شهرهای تاریخی می تواند ایجاد کند مربوط به اعتبارات مورد نیاز برای مرمت و نگهداری شهر است.
...
[مشاهده متن کامل]

Most of the money is spent on the upkeep of the building.
بیشتر هزینه ها صرف نگهداری از ساختمان می شود.

پول تو جیبی
هزینه تعمیرونگهداری

بپرس