uphold

/ˌʌpˈhoʊld//ˌʌpˈhəʊld/

معنی: تقویت کردن، حمایت کردن از، تایید کردن
معانی دیگر: بلند کردن، افراختن، نگهداشتن، نگهداری کردن، حمایت کردن، هواداری کردن، حفظ کردن، پاسداری کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: upholds, upholding, upheld
مشتقات: upholder (n.)
(1) تعریف: to support or affirm, esp. in the face of a challenge.
مترادف: back, defend
متضاد: contravene, countermand, disclaim, oppose
مشابه: acknowledge, affirm, champion, endorse, establish, justify, maintain, preserve, protect, substantiate, support, sustain, vindicate

- The court upheld his right to free speech.
[ترجمه گوگل] دادگاه حق آزادی بیان او را تایید کرد
[ترجمه ترگمان] دادگاه حق خود برای آزادی بیان را تایید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to keep from sinking or falling; support.
مترادف: bear, support
مشابه: bolster, brace, buttress, prop up, shore up, underpin

- His principles and unfailing optimism upheld his spirit in difficult times.
[ترجمه گوگل] اصول و خوش بینی بی شائبه او روحیه او را در مواقع سخت حفظ می کرد
[ترجمه ترگمان] اصول او و خوش بینی unfailing روح او را در دوران سختی حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our town upholds some of the old village traditions that are disappearing elsewhere.
[ترجمه گوگل] شهر ما برخی از سنت های روستایی قدیمی را که در جاهای دیگر ناپدید می شوند، حفظ می کند
[ترجمه ترگمان] شهر ما برخی از سنت های روستای قدیمی را که در جاه ای دیگر ناپدید می شوند را تایید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The concrete columns uphold the building.
[ترجمه گوگل] ستون های بتنی ساختمان را نگه می دارند
[ترجمه ترگمان] ستون های بتونی از ساختمان پشتیبانی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. we uphold the principles of democracy
ما هوادار اصول دموکراسی هستیم.

2. marble columns uphold the roof
ستون های مرمرین سقف را نگه می دارند.

3. he tried to uphold the morale of his soldiers
او کوشید که روحیه ی سربازان خود را حفظ کند.

4. The regime has been criticized for failing to uphold human rights.
[ترجمه گوگل]رژیم به دلیل عدم رعایت حقوق بشر مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]این رژیم به خاطر عدم حمایت از حقوق بشر مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The government has promised to uphold the principles of democracy.
[ترجمه گوگل]دولت وعده داده است که اصول دموکراسی را حفظ کند
[ترجمه ترگمان]دولت وعده حمایت از اصول دموکراسی را داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As a police officer you are expected to uphold the law whether you agree with it or not.
[ترجمه علی] در مقام یک افسر پلیس، از شمار انتظار می رود مجری قانون باشید چه با آن مخالف یا موافق باشید
|
[ترجمه گوگل]به عنوان یک افسر پلیس، از شما انتظار می رود که قانون را رعایت کنید، خواه با آن موافق باشید یا نه
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک افسر پلیس باید از قانون حمایت کنید که آیا با آن موافق هستید یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Our policy has been to uphold the law.
[ترجمه گوگل]سیاست ما رعایت قانون بوده است
[ترجمه ترگمان]سیاست ما حمایت از این قانون بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We have a duty to uphold the law.
[ترجمه گوگل]ما وظیفه داریم قانون را رعایت کنیم
[ترجمه ترگمان]ما وظیفه داریم که از قانون حمایت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We will loyally uphold the principles of the United Nations.
[ترجمه گوگل]ما با وفاداری از اصول سازمان ملل متحد حمایت خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]ما وفادارانه از اصول سازمان ملل حمایت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We are here to uphold the rule of law.
[ترجمه گوگل]ما اینجا هستیم تا از حاکمیت قانون حمایت کنیم
[ترجمه ترگمان]ما اینجاییم تا قانون قانون رو تایید کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Supreme Court is expected to uphold the death sentence.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود دادگاه عالی حکم اعدام را تایید کند
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که دادگاه عالی از حکم اعدام حمایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We are determined to uphold the law.
[ترجمه گوگل]ما مصمم به اجرای قانون هستیم
[ترجمه ترگمان]ما مصمم هستیم که از قانون حمایت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Press Council refused to uphold the complaint.
[ترجمه گوگل]شورای مطبوعات از تایید این شکایت خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]شورای مطبوعات از حمایت از این شکایت خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some Union commanders even continued to uphold the antebellum policy of protecting resident slaveholders from slave revolts.
[ترجمه گوگل]برخی از فرماندهان اتحادیه حتی به حمایت از سیاست پیش از جنگ برای محافظت از برده‌داران ساکن در برابر شورش‌های بردگان ادامه دادند
[ترجمه ترگمان]برخی از فرماندهان اتحادیه حتی به حمایت از سیاست antebellum در حفاظت از slaveholders ساکن در شورش های بردگان ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. One owes them the duty to uphold and support them.
[ترجمه گوگل]یکی از آنها وظیفه حمایت و حمایت از آنها را دارد
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها موظف است که از آن ها حمایت کند و از آن ها حمایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقویت کردن (فعل)
encourage, support, bolster, fort, augment, corroborate, amplify, rally, reinforce, fortify, sustain, uphold, relay, beef, edify

حمایت کردن از (فعل)
assist, protect, vindicate, maintain, sustain, uphold

تایید کردن (فعل)
support, emphasize, corroborate, uphold, vouch, confirm, second

تخصصی

[حقوق] تأیید کردن، ابرام کردن، حمایت کردن

انگلیسی به انگلیسی

• support, sustain; endorse, champion
if you uphold a law, principle, or decision, you support and maintain it.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Assist
🔘 Aid
🔘 Back
🔘 Help
🔘 Sustain
🔘 Encourage
🔘 Uphold
🔘 Bolster
🔘 Guide
🔘 Champion
✅ Definition:
👉 To provide support or help to someone or something.
۱. حمایت کردن ۲. رعایت کردن. مراعات کردن ۳. تایید کردن. صحه گذاشتن
مثال:
the referendum upheld the republic's right to secede
همه پرسی حق حکومت جمهوری در کناره گیری کردن را تایید کرد.
پشتیبانی کردن، حمایت کردن، تایید کردن، مقرر کردن
قانون را حفظ کردن، رعایت کردن قانون
uphold ( v ) ( ʌpˈhoʊld ) =to support sth that you think is right and make sure that it continues to exist, e. g. We have a duty to uphold the law. upholder ( n )
uphold
در مورد قانون
اجرائی کردن - برقرار کردن
صحه گذاردن بر
رعایت کردن
تایید کردن
پاس داشتن
1. صیانت
We have a duty to uphold the law
The freedom of the press must be upheld
2. تنفیذ ( تأیید حکم یا سند قبلی )
Judge Davis upheld the county court's decision
( علاوه بر معانی ذکر شده ) به قوت خود باقی ماندن
اقامه و برپاداشتن به منظور ادامه حیات دادن آن رویداد، قانون و . . .
زنده نگه داشتن
[حقوق]تنفیذ کردن
محافظت و حمایت کردن
They were fighting to uphold the rights of small nations.
The regime has been criticized for failing to uphold human rights.
a committee that aims to uphold educational standards
( قانون ) مطمئن شدن از اینکه قانون رعایت می شود. یا نظارت بر قانون.

( قانون، حق، عقیده و . . را ) رعایت کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس