upheaval

/əpˈhiːvəl//ˌʌpˈhiːvəl/

معنی: تحول، برخاستگی، بالا آمدن، انقلاب، تغییر فاحش
معانی دیگر: (تغییر ناگهانی و خشونت آمیز) آشوب، (وضعیت) زیر و رو شدن، دگرگونی شدید، (جغرافی - زمین شناسی - بالاآمدگی شدید زمین مثلا در اثر زلزله) فراز کشی، فراز افکند، زبرکش، برخاست، بالا امدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act, instance, or condition of being raised or heaved upward, as a section of the earth's crust.
مترادف: cataclysm
مشابه: buckle, earthquake, heave, lift, swell, upthrust

(2) تعریف: a sudden, often violent disruption or change.
مترادف: cataclysm, furor, revolution, storm, tempest
مشابه: change, chaos, disorder, disturbance, firestorm, outbreak, overthrow, overturn, tumult, turbulence, unrest, violence

- worker riots and upheaval
[ترجمه گوگل] شورش و آشوب کارگران
[ترجمه ترگمان] شورش ها و تحولات کارگری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new dog caused a minor upheaval in our home.
[ترجمه گوگل] سگ جدید باعث آشفتگی جزئی در خانه ما شد
[ترجمه ترگمان] این سگ جدید باعث تحول خفیفی در خانه ما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a political upheaval
دگرگونی شدید سیاسی

2. the economic upheaval in the world
زیر و رو شدن وضع اقتصادی جهان

3. the birth of a child caused great upheaval in the family
تولد کودک موجب دگرگونی بزرگی در خانواده شد.

4. Yesterday's coup brought further upheaval to a country already struggling with famine.
[ترجمه گوگل]کودتای دیروز تحولات بیشتری را برای کشوری که از قبل با قحطی دست و پنجه نرم می کرد به ارمغان آورد
[ترجمه ترگمان]کودتای دیروز باعث تحول بیشتر به کشوری شد که در حال حاضر با قحطی دست و پنجه نرم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Wherever there is political upheaval, invariably there are refugees.
[ترجمه گوگل]هر جا که تحولات سیاسی وجود داشته باشد، همیشه پناهندگان وجود دارند
[ترجمه ترگمان]هر جا که تحول سیاسی وجود داشته باشد، همواره پناهندگان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I can't face the upheaval of moving house again.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم دوباره با تحولات خانه تکانی روبرو شوم
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم دوباره با تغییر خونه در خونه رو به رو بشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The company underwent a massive upheaval after the takeover.
[ترجمه گوگل]این شرکت پس از تصاحب دستخوش تحولات عظیمی شد
[ترجمه ترگمان]این شرکت پس از این تصاحب متحمل یک تحول عظیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Moving house is a major upheaval .
[ترجمه گوگل]خانه تکانی یک تحول بزرگ است
[ترجمه ترگمان]انتقال خانه یک تحول عمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was faced with the greatest social upheaval since World War Ⅱ.
[ترجمه گوگل]این کشور با بزرگترین تحول اجتماعی از زمان جنگ جهانی Ⅱ مواجه شد
[ترجمه ترگمان]آن از زمان جنگ جهانی دوم با بزرگ ترین تحول اجتماعی روبرو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The negative attitudes lurk undetected till a social upheaval forces them to the surface.
[ترجمه گوگل]نگرش های منفی تا زمانی که یک تحول اجتماعی آنها را مجبور به بیرون آمدن می کند، پنهان می شوند
[ترجمه ترگمان]نگرش های منفی، تا زمانی که یک تحول اجتماعی آن ها را به سطح برساند، پنهان می مانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Within the revolutionary upheaval envisaged, relations between town and countryside are disrupted.
[ترجمه گوگل]در طغیان انقلابی پیش بینی شده، روابط بین شهر و روستا مختل می شود
[ترجمه ترگمان]در این تحول انقلابی، روابط میان شهر و روستا مختل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Substantial possibilities of popular upheaval, mobilized by a vigorous left, were very real.
[ترجمه گوگل]احتمالات قابل توجهی برای خیزش مردمی که توسط یک چپ پرشور بسیج شده بود، بسیار واقعی بود
[ترجمه ترگمان]احتمالات قابل توجهی از قیام مردمی که با نیرویی قوی به جا مانده بودند، بسیار واقعی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The world economy could not swallow this upheaval so easily.
[ترجمه گوگل]اقتصاد جهانی نمی توانست به این راحتی این تحول را ببلعد
[ترجمه ترگمان]اقتصاد جهان نمی تواند این تحول را به آسانی قورت دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This may entail a major upheaval, but it will be more than compensated for later this month.
[ترجمه گوگل]این ممکن است یک تحول بزرگ را به دنبال داشته باشد، اما در اواخر این ماه بیش از آن جبران خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این ممکن است شامل یک تحول بزرگ باشد، اما در اواخر این ماه بیشتر از آن جبران خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Scholars in flight from upheaval elsewhere congregated there. Vast quantities of manuscripts were transported there for safe-keeping and copying.
[ترجمه گوگل]دانشمندان در حال فرار از تحولات در جاهای دیگر در آنجا گرد آمدند مقادیر زیادی از نسخه های خطی برای نگهداری و نسخه برداری به آنجا منتقل شد
[ترجمه ترگمان]دانشمندان در حال پرواز در جاه ای دیگر در آنجا گرد هم آمدند مقادیر زیادی از نسخه های خطی برای نگهداری و کپی امن به آنجا منتقل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحول (اسم)
change, mutation, evolution, transition, upheaval, vicissitude, solstice, transmogrification

برخاستگی (اسم)
lift, rising, upheaval, uprising, getting up

بالا آمدن (اسم)
upheaval

انقلاب (اسم)
revolution, mutation, upheaval, solstice, revolt

تغییر فاحش (اسم)
upheaval

تخصصی

[عمران و معماری] برآمدن - تورم
[زمین شناسی] برآمدن، تورم

انگلیسی به انگلیسی

• sudden disruption or disturbance (as in the social or political situation); elevation (especially in the surface of the earth)
an upheaval is a big change which causes a lot of trouble and confusion.

پیشنهاد کاربران

✍️آشوب / یک اختلال ناگهانی و خشونت آمیز یا تغییر بزرگ که معمولاً باعث سردرگمی یا بی نظمی می شود. این اصطلاح می تواند به رویدادهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی یا طبیعی اطلاق شود که منجر به تحولات عمده می شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

✍️✍️ نماد یک دوره تغییر یا بی نظمی شدید است که وضعیت موجود را به چالش می کشد و منجر به تحولات یا راه حل های جدید می شود.
👈مترادف؛ Turmoil, disruption, disturbance, revolution, convulsion
👇مثال؛
Social Change: "The civil rights movement caused a significant social upheaval in the 1960s. " ✊🏽📜
Natural Disaster: "The earthquake caused an upheaval in the region, disrupting lives and infrastructure. " 🌍🏚️
Economic Crisis: "The economic upheaval led to widespread unemployment and financial instability. " 💹💼

۱. اغتشاش. اشوب ۲. بلوا. شورش
مثال:
The new dog caused a minor upheaval in our home.
سگ جدید باعث یک بلوای جزئی در خانه ما شد.
۱. تغییر یا دوره ای از زمان که با خود هرج ومرج، سردرگمی، خشم و اختلاف را به همراه می آورد.
۲. بالاآیند ( اتفاقی که در آن بخشی از سطح زمین با قدرت به سمت بالا حرکت می کند )
Examples | مثال ها :
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ The Macedonian army's attack under the leadership of Alexander caused a significant upheaval in the Persian Empire, leading to major changes in Persian culture.
◀️ The civil rights movement marked a period of social upheaval in the U. S.
◀️ the emotional upheaval of divorce
◀️ a period of cultural and social upheavals
◀️ The island was created by an upheaval of the ocean floor.
◀️ The lake was formed by geologic upheaval.

The 19th century was characterized by vast social upheaval
غلیان
کاربر محمد جواد احمدیان:
به پاخاستن
خیزش، به پاخواستگی
Social upheaval
خیزش اجتماعی
1. بالا آمدن بخشی از پوسته زمین در اثر زلزله
2. تغییر ناگهانی و خشونت آمیز
تغییر اساسی
سر و صدا. هیاهو
Heave has to do with the word HEAVY and means to lift HEAVY objects
Upheave :
۱ به زور یا با فشار بلند کردن/بلند شدن/کنده شدن یا کندن
۲ - متلاطم کردن، دچار تلاطم یا اغتشاش کردن
- دستخوش تغییر ناگهانی یا شدید شدن/ کردن
...
[مشاهده متن کامل]

- آرامش چیزی را بر هم زدن
- زیر و رو شدن
- به هم زدن، به هم ریختن، به هم خوردن
Her well - to - do lifestyle is upheaved by news of her husband leaving her for another woman
Upheaval :
۱ - آشوب،
۲ - تحول عظیم،

Revolution
بالا گرفتن ( جنگ )
تحول، انقلاب، تغییر فاحش
فوران
chaos
آشوب، بلوا، شورش، طغیان، اغتشاش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس