فعل گذرا ( transitive verb )حالات: upends, upending, upended
• (1)تعریف: to set or stand on end. • مشابه: right
• (2)تعریف: to upset or cause to topple over. • مشابه: overthrow, overturn, tip, upset
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become turned on one end; be upended.
جمله های نمونه
1. I up-ended the crate and sat on it.
[ترجمه گوگل]جعبه را بالا کشیدم و روی آن نشستم [ترجمه ترگمان]صندوق را باز کردم و روی آن نشستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. If you upend the box it will take less space.
[ترجمه مهدی] اگر آن جعبه را راست بگذارید، فضای کمتری را اشغال خواهد کرد.
|
[ترجمه Tessa] اگر سروته اش کنی ( جعبه رو ) کمتر جای میگیره
|
[ترجمه گوگل]اگر جعبه را بالا بیاورید فضای کمتری می گیرد [ترجمه ترگمان]اگر یک جعبه را واژگون کنید، فضای کمتری خواهد داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. They sat on upended wooden boxes.
[ترجمه گوگل]آنها روی جعبه های چوبی واژگون نشستند [ترجمه ترگمان]آن ها روی جعبه های چوبی نشسته بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She upended the chessboard halfway through the game because she was losing.
[ترجمه گوگل]او در نیمه بازی صفحه شطرنج را خراب کرد زیرا در حال باخت بود [ترجمه ترگمان]او تخته شطرنجی را که در نیمه بازی بود رها کرد، چون داشت از دست می رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The bicycle lay upended in a ditch.
[ترجمه گوگل]دوچرخه در یک گودال واژگون شده بود [ترجمه ترگمان]دوچرخه در یک گودال افتاده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He upended the beer, and swallowed.
[ترجمه Tessa] آبجو رو ( شیشه یا قوطی آبجو ) رو سر و ته کرد و همه شو سرکشید ( قورت داد )
|
[ترجمه گوگل]آبجو را بالا آورد و قورت داد [ترجمه ترگمان]آبجو را رها کرد و آب دهانش را قورت داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She deserves better than to be upended by a drunken oaf who seems incapable of controlling his social behaviour.
[ترجمه گوگل]او سزاوار بهتر از این است که توسط یک شراب مستی که به نظر می رسد قادر به کنترل رفتار اجتماعی خود نیست، ناراحت شود [ترجمه ترگمان]او لایق بهتر از آن است که با یک هالو مست که به نظر می رسد نمی تواند رفتار اجتماعی خود را کنترل کند، آن را رها کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Louis upended the bundle into the rainwater-butt.
[ترجمه گوگل]لویی بسته نرم افزاری را در ته آب باران واژگون کرد [ترجمه ترگمان]لوی بسته را در آب باران فرو کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Ancient women sat in darkened eighteenth- and nineteenth-century doorways, heads covered in kerchiefs or round-brimmed hats like up-ended pudding basins.
[ترجمه گوگل]زنان باستانی در درگاههای تاریک قرن هجدهم و نوزدهم مینشستند، سرهایشان را با دستمال یا کلاههایی با لبههای گرد مانند لگنهای پودینگ میپوشانند [ترجمه ترگمان]زنان باستان در دره ای سیاه و سیاه قرن نوزدهم نشسته بودند، سرها پوشیده با دستمال های پوشیده یا لبه پهن مانند basins که به پایان می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He upended his opponent.
[ترجمه گوگل]او حریف خود را سرکوب کرد [ترجمه ترگمان]او حریف خود را رها کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She upended the bucket.
[ترجمه گوگل]او سطل را واژگون کرد [ترجمه ترگمان]سطل را رها کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He climbed out leaving the car upended on its roof.
[ترجمه گوگل]او بیرون رفت و ماشین را روی سقفش واژگون کرد [ترجمه ترگمان]از ماشین پیاده شد و از پشت بوم سر تکان داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Rachaela put the portions into a dish and upended a can of Heinz tomato soup over them to make a casserole.
[ترجمه گوگل]راچلا قسمتها را در ظرفی ریخت و یک قوطی سوپ گوجهفرنگی هاینز را روی آنها ریخت تا یک کاسرول درست کند [ترجمه ترگمان]Rachaela بخش های غذا را در بشقاب قرار داده و یک قوطی سوپ گوجه به نام \"هینز\" را روی آن ها گذاشت تا خوراک درست کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. And when Chris Allen was upended in the area, United probably thought they were home and dry.
[ترجمه گوگل]و زمانی که کریس آلن در آن منطقه دچار مشکل شد، یونایتد احتمالاً فکر می کرد که خانه و خشک شده است [ترجمه ترگمان]و وقتی که کریس آلن که در این منطقه بود، احتمالا فکر می کرد که آن ها خانه هستند و خشک شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• turn on end; disturb if something is upended, it is turned upside down.
پیشنهاد کاربران
VERB کله پا کردن کسی یا چیزی - کله معلق کردن شخصی استعاری: کسی را از دور خارج کردن - از جلوی راه خود برداشتن - شکست دادن e. g. Argentina President Javier Milei has announced plans to shift his country’s embassy to Jerusalem as he embarked on a visit to Israel. ... [مشاهده متن کامل]
The 53 - year - old economist, who upended traditional politics to win election last year, was greeted warmly by Israel’s Foreign Minister Israel Katz at Ben Gurion airport near Tel Aviv.
It can mean to invalidate, destroy, or change something completely. به معنای باطل کردن، از بین بردن یا تغییر کامل چیزی است. The new scientific discovery upended the previous theory. The sudden change in the market upended the company’s business model. ... [مشاهده متن کامل]
The political scandal upended the senator’s career. The unexpected injury upended the athlete’s training schedule.
متحول کردن
۱ - نقطه ی پایان گذاشتن بر؛ ۲ - سرنگون کردن؛ [غیررسمی] کله پا کردن
سرنگون کردن
به تهش رسوندن ، تموم کردن ، مثلا تو فارسی میگیم واقعا معرفتو تموم کردی انقد که با معرفتی
برعکس کردن , وارونه کردن – She upended the bucket – He upends the bottle into her glass – If you upend the box it will take less space
برگرداندن، وارونه کردن، To set or turn upside down, Overturn Stand on end to get the tahdig you just need to upend the pot over a plate. I had to upend my bag to find the keys.
از بین بردن مثلا در "از بین بردن مزایای توسعه شهری"