در یک وضعیت دشوار، مشکل ساز یا پرمعضل بودن، اغلب وضعیتی که دشوار است از آن فرار یا آن را حل کرد.
... [مشاهده متن کامل]
گیر افتادن در یک وضعیت نامطلوب یا چالش برانگیز بدون راه حل آسان.
مترادف؛
مثال؛
دچار دردسر، در مهلکه
Joel، we re up a shit creek without the contraband goods
Joel، ما بدون کالاهای قاچاقی تو در دسر بدی هستیم.
Joel، ما بدون کالاهای قاچاقی تو در دسر بدی هستیم.
تو دردسر افتادن
در مضیقه قرار گرفتن
در مضیقه قرار گرفتن