unwelcome

/əˈnwelkəm//ʌnˈwelkəm/

معنی: ناخوش آیند، ناخواسته
معانی دیگر: ناخوش ایند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of welcome.
متضاد: grateful, welcome

جمله های نمونه

1. The media has brought more unwelcome attention to the Royal Family.
[ترجمه گوگل]رسانه ها توجه ناخواسته بیشتری را به خانواده سلطنتی جلب کرده اند
[ترجمه ترگمان]رسانه ها توجه ناخواسته بیشتری به خانواده سلطنتی کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Their hostile looks showed that he was unwelcome.
[ترجمه گوگل]نگاه های خصمانه آنها نشان می داد که او مورد استقبال نیست
[ترجمه ترگمان]نگاه های خصمانه آن ها نشان می داد که آدم ناخوشایندی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He parried the unwelcome question very skilfully.
[ترجمه گوگل]او این سوال ناخواسته را بسیار ماهرانه پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]او این سوال ناخوشایند را با مهارت پاسخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was more unwelcome news waiting for me at the office.
[ترجمه گوگل]اخبار ناخوشایند دیگری در دفتر منتظرم بود
[ترجمه ترگمان]در دفتر اخبار ناخوشایندی در انتظار من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I felt that we were unwelcome.
[ترجمه گوگل]احساس می کردم که ما ناخواسته هستیم
[ترجمه ترگمان]من احساس کردم که ما ناراحت هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's a not unwelcome piece of news.
[ترجمه گوگل]این یک خبر ناخواسته نیست
[ترجمه ترگمان]این خبر بد ناخوشایندی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To avoid attracting unwelcome attention he kept his voice down.
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از جلب توجه ناخواسته، صدایش را پایین نگه داشت
[ترجمه ترگمان]برای اجتناب از جلب توجه دیگران، صدایش را پایین نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They perceived that they were unwelcome and left.
[ترجمه گوگل]آنها متوجه شدند که از آنها استقبال نمی شود و رفتند
[ترجمه ترگمان]آن ها متوجه شدند که آن ها unwelcome و چپ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Your kindness is unwelcome.
[ترجمه گوگل]لطف شما ناخواسته است
[ترجمه ترگمان] مهربانی تو is
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He sensed that his proposals were unwelcome.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که پیشنهادات او مورد استقبال قرار نگرفته است
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد که پیشنهادهای او نا خوشایند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We got rid of our unwelcome guests by saying we had to go to bed.
[ترجمه گوگل]ما با گفتن اینکه باید بخوابیم از شر مهمانان ناخواسته خلاص شدیم
[ترجمه ترگمان]با گفتن اینکه مجبور شدیم بریم بخوابیم، از شر مهمانان unwelcome خلاص شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There has been an unwelcome recrudescence of racist attacks.
[ترجمه گوگل]تکرار ناخواسته حملات نژادپرستانه بوده است
[ترجمه ترگمان]یه سری حملات ناخوشایند رخ داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was, quite deliberately, making him feel unwelcome.
[ترجمه گوگل]او کاملاً عمداً باعث می شد که او احساس ناخوشایندی کند
[ترجمه ترگمان]او کاملا عمدی بود و باعث می شد احساس ناخوشایندی به او دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A colleague made unwelcome sexual advances towards her.
[ترجمه گوگل]یکی از همکارانش نسبت به او پیشروی های جنسی ناخواسته ای انجام داد
[ترجمه ترگمان]یه هم کار، یه رابطه جنسی ناخوشایند رو نسبت به اون انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناخوش آیند (صفت)
unsavory, unpleasant, ungrateful, distasteful, unwelcome, undesirable

ناخواسته (صفت)
officious, unwelcome, undesirable, uncalled-for, unsought

انگلیسی به انگلیسی

• unwanted, uninvited, undesirable
an unwelcome experience is one that you do not like and did not want.
if a visitor is unwelcome, you did not want them to come.

پیشنهاد کاربران

unwelcome: ناخوشایند
ناخواسته، ناخوشایند
تحویل گرفتن کسی، روی خوش نشون دادن به ( مهمان )
ناخوشایند ( صفت ) 2 - ناخونده ( مثل مهمان )
عدم استقبال - ناخوشایند
ناخواسته، نامطلوب
مورد قبول واقع نشدن،
مقبول واقع نشدن،
مورد استقبال قرار نگرفتن،
پذیرفته نشدن،
با استقبال ( خوبی ) همراه نشدن!!
To a place where I was clearly unwelcomed

بپرس