unwearied

/ʌnˈwɪərɪd//ʌnˈwɪərɪd/

معنی: با نشاط، خسته نشده، از پای درنیامده
معانی دیگر: نستوه، خستگی ناپذیر، ناستوهیده، نافرسوده، خستگی درکرده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not weary, tired, or fatigued.
متضاد: weary

جمله های نمونه

1. our unwearied leader
رهبرنستوه ما

2. Satan was unwearied in his efforts to overcome the Child of Nazareth.
[ترجمه گوگل]شیطان در تلاش های خود برای غلبه بر فرزند ناصری خسته نبود
[ترجمه ترگمان]شیطان در تلاش های خود برای غلبه بر کودک ناصری به زحمت افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Our ( Prime Minister ) is unwearied to work for people.
[ترجمه گوگل](نخست وزیر) ما خسته نیست که برای مردم کار کند
[ترجمه ترگمان](نخست وزیر)ما هیچ وقت برای مردم کار نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Last is the pioneering spirit and unwearied hard work of the whole staffs.
[ترجمه گوگل]آخرین روحیه پیشگامی و سخت کوشی خستگی ناپذیر کل کارکنان است
[ترجمه ترگمان]آخرین کار این است که روح پیشرو و هم کار دشواری که تمام کارمندان را به زحمت می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. An unwearied pall of cloud muffled the whole expanse of sky from zenith to horizon.
[ترجمه گوگل]ابری خسته و خسته، تمام وسعت آسمان را از اوج تا افق خفه کرد
[ترجمه ترگمان]ابری خسته و خسته، تمام پهنه آسمان را از سمت الراس تا افق محو کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. With unwearied diligence, his eyes pursued the object till it gradually disappeared.
[ترجمه گوگل]چشمانش با کوششی خسته به دنبال آن شیء رفت تا کم کم ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]چشمانش هنوز خسته نشده بود و نگاهش آن شیئی را که رفته رفته رفته رفته ناپدید می شد دنبال می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Commerce is unexpectedly confident and serene, alert, adventurous, and unwearied.
[ترجمه گوگل]تجارت به طور غیرمنتظره ای مطمئن و آرام، هوشیار، ماجراجو و خسته نشده است
[ترجمه ترگمان]بازرگانی به طور غیر منتظره ای بااعتماد به نفس، هوشیار، آگاه، ماجراجو و به طور غیر عادی به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I ah a bit uncomfortable recently is often headaching unwearied?
[ترجمه گوگل]من آه کمی ناراحت کننده اخیرا اغلب سردرد خسته؟
[ترجمه ترگمان]آه، اخیرا یک کمی احساس ناراحتی می کنم که اغلب شما را خسته نکرده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با نشاط (صفت)
fresh, vivacious, merry, jolly, sprightly, light-hearted, frisky, racy, unwearied

خسته نشده (صفت)
unwearied

از پای در نیامده (صفت)
unwearied

انگلیسی به انگلیسی

• not exhausted

پیشنهاد کاربران

بپرس