unvoiced

/ˌʌnˈvɔɪst//ˌʌnˈvɔɪst/

(آوا شناسی) بی واک، بی صدا (شده)، به زبان نیاورده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not spoken; unuttered.
متضاد: voiced

- She seems to have unvoiced concerns about her husband's safety.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که او نگرانی هایی در مورد امنیت همسرش ندارد
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که نگران امنیت شوهرش باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: pronounced without vibrations of the vocal chords; voiceless.
متضاد: voiced

- The word "jet" begins with a voiced consonant and ends with an unvoiced consonant.
[ترجمه گوگل] کلمه "جت" با یک صامت صدادار شروع می شود و با یک صامت بدون صدا به پایان می رسد
[ترجمه ترگمان] کلمه \"جت\" با صامت voiced شروع می شود و با صامت unvoiced به پایان می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. When sounds are unvoiced, the vocal cords are relaxed to allow the air a completely free passage.
[ترجمه گوگل]هنگامی که صداها بدون صدا هستند، تارهای صوتی شل می شوند تا به هوا اجازه عبور کاملاً آزاد داده شود
[ترجمه ترگمان]هنگامی که صداها unvoiced، تاره ای صوتی در حال استراحت هستند تا به هوا اجازه عبور کامل را بدهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. How you did it, I can't begin to imagine, but thank you for making my (unvoiced) wish a reality. Wes.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم تصور کنم که چگونه این کار را انجام دادی، اما از اینکه آرزوی (بی صدا) من را به واقعیت تبدیل کردی متشکرم وس
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم تصور کنم که تو چطوری این کار رو کردی، اما ممنون که من رو به واقعیت تبدیل کردی وس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And it searches much further for the unvoiced frame according to the ZCR(zero crossing rate), which is differ from unvoiced frame to background frame.
[ترجمه گوگل]و با توجه به ZCR (نرخ عبور صفر)، که از فریم بدون صدا به فریم پس‌زمینه متفاوت است، بسیار بیشتر برای فریم بدون صدا جستجو می‌کند
[ترجمه ترگمان]و خیلی بیشتر برای کادر unvoiced (نرخ عبور صفر)بیشتر جستجو می کند، که از قاب unvoiced به چارچوب پس زمینه متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. All voiced obstruents in Mediaeval Times became unvoiced in Era when Zhongyuan Rhymes was written.
[ترجمه گوگل]همه مانع‌های مطرح شده در دوران قرون وسطی در دورانی که Zhongyuan Rhymes نوشته شد، بی‌صدا شدند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که Zhongyuan Rhymes نوشته شد، همه obstruents در mediaeval تایمز به دوران Era تبدیل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In addition, the correlation-enhanced unvoiced signal can be effectively separated by using the recursive least squares algorithm.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، سیگنال بدون صدا تقویت شده با همبستگی را می توان به طور موثر با استفاده از الگوریتم حداقل مربعات بازگشتی جدا کرد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، سیگنال unvoiced ارتقا یافته می تواند به طور موثر با استفاده از الگوریتم حداقل مربعات بازگشتی تفکیک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Unvoiced, however, a mixture of shame and disgust rose in the back of his throat.
[ترجمه گوگل]اما بی صدا، آمیزه ای از شرم و انزجار در پشت گلویش بلند شد
[ترجمه ترگمان]با این حال مخلوطی از شرم و بیزاری در پشت گلویش ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Unvoiced laughter, however, is more of a conscious expression.
[ترجمه گوگل]با این حال، خنده بدون صدا بیشتر یک بیان آگاهانه است
[ترجمه ترگمان]با این وجود، خنده های unvoiced، بیشتر از یک بیان آگاهانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ancient unvoiced sounds came from your finger tip.
[ترجمه گوگل]صداهای باستانی بی صدا از نوک انگشت شما می آمد
[ترجمه ترگمان]صدای unvoiced باستانی از نوک انگشت شما بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A consonant can either be unvoiced or voiced.
[ترجمه گوگل]یک صامت یا می تواند بی صدا باشد یا صدادار باشد
[ترجمه ترگمان]یک consonant می تواند unvoiced یا voiced باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Young children may express more voiced than unvoiced laughter, as they haven't yet learned to purposely laugh.
[ترجمه گوگل]کودکان خردسال ممکن است بیشتر خنده‌های بی‌صدا را ابراز کنند، زیرا هنوز خندیدن عمدی را یاد نگرفته‌اند
[ترجمه ترگمان]کودکان جوان ممکن است بیشتر از خنده unvoiced ابراز کنند، چون هنوز یاد نگرفته اند که به عمد بخندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In this list, the first sound of the pair is unvoiced, the second is voiced.
[ترجمه گوگل]در این لیست، صدای اول جفت بدون صدا، دومی صداگذاری شده است
[ترجمه ترگمان]در این فهرست، اولین صدای جفت، unvoiced است، دومی اعلام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The simulation results show that the proposed method can separate unvoiced and voiced signals.
[ترجمه گوگل]نتایج شبیه‌سازی نشان می‌دهد که روش پیشنهادی می‌تواند سیگنال‌های بدون صدا و صوت را جدا کند
[ترجمه ترگمان]نتایج شبیه سازی نشان می دهد که روش پیشنهادی می تواند سیگنال های unvoiced و voiced را جدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But strikingly, Hudenko and team found that autistic children almost never produce unvoiced laughs.
[ترجمه گوگل]اما به طرز شگفت انگیزی، هودنکو و گروه دریافتند که کودکان اوتیستیک تقریباً هرگز خنده های بی صدا تولید نمی کنند
[ترجمه ترگمان]اما strikingly و تیم دریافته اند که کودکان اوتیسمی که تقریبا هیچ وقت خنده unvoiced را تولید نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But let's look at one of the simplest classifications, whether the consonants are voiced or unvoiced .
[ترجمه گوگل]اما بیایید به یکی از ساده‌ترین طبقه‌بندی‌ها نگاه کنیم، چه صامت‌ها صدادار باشند یا بدون صدا
[ترجمه ترگمان]اما اجازه دهید به یکی از ساده ترین طبقه بندی نگاه کنیم، چه حروف صامت بیان می شوند یا unvoiced
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not expressed verbally, not given voice; not voiced (phonetics)

پیشنهاد کاربران

۱. بیان نشدن. اظهار نشده. بر زبان آورده نشده ۲. {زبانشناسی} بی واک // ( آوا شناسی ) بی واک، بی صدا ( شده ) ، به زبان نیاورده
مثال:
The word "jet" begins with a voiced consonant and ends with an unvoiced consonant.
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه "jet" با یک حرف صامت صدادار {j} شروع و با یک حرف صامت بی صدا {t} ختم می شوم.

بپرس