unvalued

/ənˈvæljuːd//ˈʌnˈvæljuːd/

معنی: بی ارزش، بدون ارج، بی پاداش
معانی دیگر: بدون ارج، بی پاداش، بی ارزش

جمله های نمونه

1. If the policy be an unvalued policy, the measure of indemnity is the insurable value of the subject-matter insured.
[ترجمه گوگل]اگر بیمه نامه یک بیمه نامه بی ارزش باشد، میزان غرامت، ارزش بیمه پذیر موضوع بیمه شده است
[ترجمه ترگمان]اگر سیاست یک سیاست unvalued باشد، معیار جبران خسارت، ارزش insurable موضوع بیمه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. An unvalued policy is one where the value of the property is not stated.
[ترجمه گوگل]سیاست بی ارزش سیاستی است که در آن ارزش ملک ذکر نشده باشد
[ترجمه ترگمان]سیاست unvalued موردی است که در آن ارزش دارایی بیان نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Chapter 4 proposes improvement scheme to the unvalued and unreasonable step based on the analysis for production and value.
[ترجمه گوگل]فصل 4 طرح بهبود را برای گام بی ارزش و غیر منطقی بر اساس تجزیه و تحلیل برای تولید و ارزش پیشنهاد می کند
[ترجمه ترگمان]فصل ۴ طرح بهبود را برای گام منطقی و غیر منطقی براساس تجزیه و تحلیل برای تولید و ارزش پیشنهاد می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Fire insurance policies can be valued or unvalued.
[ترجمه گوگل]بیمه نامه های آتش سوزی می توانند با ارزش یا بی ارزش باشند
[ترجمه ترگمان]سیاست های بیمه آتش نشانی را می توان با ارزش یا unvalued ارزیابی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It proposes to get rid of unvalued—added process, realize CAX and practicable ERP/CRM based on network.
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد خلاص شدن از فرآیندهای بی ارزش اضافه شده، تحقق CAX و ERP/CRM عملی مبتنی بر شبکه است
[ترجمه ترگمان]همچنین پیشنهاد می شود که از فرآیند unvalued - added خلاص شوید، به CAX و ERP عملی \/ CRM مبتنی بر شبکه پی ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They will feel unvalued.
[ترجمه marjan] آن ها احساس بی ارزشی خواهند کرد
|
[ترجمه گوگل]آنها احساس بی ارزشی خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]آن ها احساس unvalued خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The criminal second instance is a weak link. Not only the current legislation ordered very coarsely, but also it is unvalued in the heart of the people.
[ترجمه گوگل]پرونده دوم کیفری یک حلقه ضعیف است نه تنها قانون فعلی بسیار زمخت دستور داده است، بلکه در دل مردم نیز بی ارزش است
[ترجمه ترگمان]دومین مورد جنایی یک پیوند ضعیف است نه تنها قانون کنونی، خیلی خشن دستور داد، بلکه در قلب مردم نیز صادق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If the trend forecast is missed, a model will be unvalued.
[ترجمه گوگل]اگر پیش بینی روند نادیده گرفته شود، یک مدل بی ارزش می شود
[ترجمه ترگمان]اگر پیش بینی روند نادیده گرفته شود، یک مدل unvalued خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Women ' s labor contribution to the economic development of the country remains unvalued .
[ترجمه گوگل]سهم نیروی کار زنان در توسعه اقتصادی کشور بی ارزش باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]مشارکت نیروی کار زنان در توسعه اقتصادی این کشور همچنان مبهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Youth is fortune. But, without struggle it is just unvalued.
[ترجمه گوگل]جوانی ثروت است اما، بدون مبارزه، فقط بی ارزش است
[ترجمه ترگمان]جوانی ثروت است ولی بدون تلاش، بدون این که ارزش آن را داشته باشد، ارزش آن را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And he is a writer of merely exploring humans of what is unknown, what is unnatural, what is unvalued, what is unintended and what is uncharted, to sing for their lives and silence of their souls.
[ترجمه گوگل]و او نویسنده‌ای است که صرفاً انسان‌ها را در مورد آنچه ناشناخته، غیرطبیعی، بی‌ارزش، ناخواسته و ناشناخته است کاوش می‌کند تا برای زندگی و سکوت روحشان آواز بخواند
[ترجمه ترگمان]و او نویسنده ای است که تنها انسان را از چیزهای ناشناخته، غیر طبیعی، چه چیزی ناخواسته، چه چیزی ناخواسته و چه چیزی ناشناخته است، برای زندگی و سکوت روح آن ها، بررسی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. tell you I have nearly attained my heaven; and that of others is altogether unvalued and uncovered by me.
[ترجمه گوگل]به شما بگویم که تقریباً به بهشت ​​خود رسیده ام و دیگران برای من کاملاً بی ارزش و آشکار است
[ترجمه ترگمان]به شما خواهم گفت که تقریبا به بهشت خود رسیده ام و بقیه هم در مقایسه با من کم تر حرف می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی ارزش (صفت)
naught, null, trifling, trashy, brummagem, worthless, valueless, junky, worm-eaten, raffish, punk, fustian, no-par, picayune, picayunish, rubbishy, unvalued, waff

بدون ارج (صفت)
unvalued

بی پاداش (صفت)
unvalued

انگلیسی به انگلیسی

• not appreciated, not esteemed

پیشنهاد کاربران

بپرس