untune

/ənˈtuːn//ˈʌnˈtjuːn/

معنی: بی ترتیب کردن، مختل کردن، فاقد هم اهنگی کردن
معانی دیگر: بی ترتیب کردن، فاقد هم اهنگی کردن

جمله های نمونه

1. Changes in weather can untune a violin.
[ترجمه گوگل]تغییرات آب و هوا می تواند صدای ویولن را باز کند
[ترجمه ترگمان]تغییر در آب و هوا می تواند یک ویولن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The rumours and slanders untuned his mind.
[ترجمه گوگل]شایعات و تهمت ها ذهن او را از بین برد
[ترجمه ترگمان]شایعات و slanders به ذهنش هجوم آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It was four feet tall, ungainly and untuned, and Clarisa was no musician.
[ترجمه گوگل]چهار فوت قد داشت، بی‌رحم و بی‌تنظیم بود، و کلاریسا نوازنده نبود
[ترجمه ترگمان]چهار پا بلند و ungainly و untuned بود و Clarisa موسیقی دان نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Take but degree away, untune that string, and, hark, what discord follows!
[ترجمه گوگل]فقط درجه را بردارید، آن رشته را باز کنید، و چه اختلافی در پی دارد!
[ترجمه ترگمان]کمی دور شوید، آن ریسمان را ببندید و گوش بدهید، و این هم درست است که چه گونه اختلاف بر سر زبان ها می افتد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Don't untune that string!
[ترجمه گوگل]آن رشته را باز نکن!
[ترجمه ترگمان]ریسمان را پاره نکن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

به ترتیب کردن (فعل)
wanton, derange, disarrange, untune

مختل کردن (فعل)
disturb, disorder, frustrate, hip, disarrange, untune, disadjust, disorganize, mistune

فاقد هماهنگی کردن (فعل)
untune

پیشنهاد کاربران

بپرس