untrustworthy

/ənˈtrəˌstwərði//ʌnˈtrʌstwɜːði/

غیر قابل اعتماد، غیر معتمد، ناپایدار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of trustworthy.
متضاد: trustworthy
مشابه: shady, shifty

- You have shown yourself to be untrustworthy by leaving the baby unattended.
[ترجمه گوگل] شما با بی سرپرستی نوزاد خود را غیرقابل اعتماد نشان داده اید
[ترجمه ترگمان] تو به خودت نشون دادی که با رها کردن بچه، قابل اعتماد نیستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I think he is shallow, vain and untrustworthy.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او سطحی، بیهوده و غیرقابل اعتماد است
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم او سطحی، بی هوده و غیرقابل اطمینان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We tend to think of these people as untrustworthy, but that is not the case.
[ترجمه گوگل]ما تمایل داریم این افراد را غیرقابل اعتماد بدانیم، اما اینطور نیست
[ترجمه ترگمان]ما دوست داریم که به این افراد غیرقابل اعتماد فکر کنیم، اما این یک مورد نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His opponents still say he's a fundamentally untrustworthy figure.
[ترجمه گوگل]مخالفان او هنوز می گویند که او اساساً شخصیتی غیرقابل اعتماد است
[ترجمه ترگمان]مخالفان او هنوز می گویند او یک رقم اساسا غیرقابل اطمینان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. What a contrast with the rattled and untrustworthy gamblers at Number 10 and Number 11 Downing Street.
[ترجمه گوگل]چه تضادی با قماربازان سرخورده و غیرقابل اعتماد در خیابان داونینگ شماره 10 و شماره 11
[ترجمه ترگمان]قماربازان حرفه ای و غیرقابل اعتماد در شماره ۱۰ و شماره ۱۱ خیابان داونینگ، در تضاد بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Often the results are wrong, inadequate, untrustworthy, unreliable, and self-serving.
[ترجمه گوگل]اغلب نتایج اشتباه، ناکافی، غیرقابل اعتماد، غیرقابل اعتماد و خودخواهانه هستند
[ترجمه ترگمان]اغلب نتایج نادرست، ناکافی، غیرقابل اعتماد، غیرقابل اعتماد، و خود خدمت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In many such stories, women are portrayed as untrustworthy and immoral.
[ترجمه گوگل]در بسیاری از این گونه داستان ها، زنان غیرقابل اعتماد و بداخلاقی معرفی می شوند
[ترجمه ترگمان]در بسیاری از این داستان ها، زنان به عنوان غیرقابل اطمینان و غیراخلاقی به تصویر کشیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As far as John was concerned women were untrustworthy and unpredictable.
[ترجمه گوگل]تا آنجا که به جان مربوط می شد، زنان غیرقابل اعتماد و غیرقابل پیش بینی بودند
[ترجمه ترگمان]تا آنجا که به جان مربوط می شد، زنان غیرقابل اطمینان و غیرقابل پیش بینی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They are as untrustworthy as rats, stealing and cheating with no remorse.
[ترجمه گوگل]آنها به اندازه موش غیرقابل اعتماد هستند و بدون پشیمانی دزدی و تقلب می کنند
[ترجمه ترگمان]مثل موش، دزدیدن و خیانت کردن و خیانت کردن بدون پشیمانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The likelihood of executing an untrustworthy program is dramatically increased owing to the prevalence of Internet.
[ترجمه گوگل]با توجه به رواج اینترنت، احتمال اجرای یک برنامه غیرقابل اعتماد به طور چشمگیری افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]احتمال اجرای یک برنامه غیرقابل اعتماد به طور چشمگیری به خاطر رواج اینترنت افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Solutions should allow programs untrustworthy to run instead and prevent their dangerous behavior.
[ترجمه گوگل]راه حل ها باید به برنامه های غیرقابل اعتماد اجازه اجرا را بدهند و از رفتار خطرناک آنها جلوگیری کنند
[ترجمه ترگمان]راه حل ها باید مجاز به اجرای برنامه ها و جلوگیری از رفتار خطرناک آن ها باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Jasper is an untrustworthy man. Don't bargain on his honesty.
[ترجمه گوگل]جاسپر مردی غیر قابل اعتماد است روی صداقتش چانه زنی نکنید
[ترجمه ترگمان]جا سپر مرد غیرقابل اعتمادی است با صداقت او معامله نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As a king he was dishonourable, and untrustworthy.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک پادشاه بی شرف و غیرقابل اعتماد بود
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک شاه او dishonourable و غیرقابل اطمینان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We discovered him to be quite untrustworthy.
[ترجمه گوگل]ما متوجه شدیم که او کاملاً غیرقابل اعتماد است
[ترجمه ترگمان]ما متوجه شدیم که او کاملا غیرقابل اعتمادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Causal inference in folk science is equally untrustworthy.
[ترجمه گوگل]استنتاج علّی در علم عامیانه نیز به همان اندازه غیرقابل اعتماد است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری در علوم مردم به یک اندازه غیرقابل اطمینان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He ( She ) may be untrustworthy and unwilling to make a life - time commitment to you.
[ترجمه گوگل]او (او) ممکن است غیرقابل اعتماد باشد و تمایلی به تعهد مادام العمر به شما نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]او (او)ممکن است غیرقابل اطمینان باشد و تمایلی به تعهد به زندگی برای شما نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• unreliable, undependable, disloyal, deceitful
someone who is untrustworthy is unreliable and cannot be trusted.

پیشنهاد کاربران

غیر قابل اعتماد
مثال:
His opponents still say he's a fundamentally untrustworthy figure.
مخالفینش همچنان می گویند اساسا او شخصی غیر قابل اعتماد است.
نامطمئن، غیر قابل اعتماد

بپرس