صفت ( adjective )
مشتقات: untruly (adv.), untrueness (n.)
مشتقات: untruly (adv.), untrueness (n.)
• (1) تعریف: factually inaccurate or incorrect; false.
• متضاد: true, truthful
• مشابه: erroneous, false, inaccurate, mendacious, mistaken, wrong
• متضاد: true, truthful
• مشابه: erroneous, false, inaccurate, mendacious, mistaken, wrong
- His stories were all untrue.
[ترجمه گوگل] داستان های او همه نادرست بود
[ترجمه ترگمان] داستان های او همه دروغ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] داستان های او همه دروغ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: lacking loyalty or devotion; not faithful.
• متضاد: true
• مشابه: disloyal, unfaithful
• متضاد: true
• مشابه: disloyal, unfaithful
- It was discovered that he had been untrue to his wife.
[ترجمه گوگل] مشخص شد که او با همسرش دروغ گفته است
[ترجمه ترگمان] پی برده بود که به همسرش دروغ نگفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پی برده بود که به همسرش دروغ نگفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: not level, straight, even, or otherwise exact.
• مشابه: inaccurate
• مشابه: inaccurate
- The measurements were untrue.
[ترجمه گوگل] اندازه گیری ها نادرست بود
[ترجمه ترگمان] اندازه گیری ها غلط بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اندازه گیری ها غلط بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید