untroubled

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of troubled.
مشابه: carefree, comfortable, serene, smooth

جمله های نمونه

1. He remains confident and seemingly untroubled by his recent problems.
[ترجمه گوگل]او اعتماد به نفس خود را حفظ می کند و ظاهراً از مشکلات اخیر خود مشکلی ندارد
[ترجمه ترگمان]وی همچنان مطمئن است و به نظر می رسد که از مشکلات اخیرش آسوده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She is untroubled by the fact that she didn't win.
[ترجمه گوگل]او از این واقعیت که برنده نشد نگران است
[ترجمه ترگمان]از این حقیقت که او برنده نشده، ناراحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Calm and untroubled, Richmann sat in the shade of a palm tree, and relaxed.
[ترجمه گوگل]ریچمن آرام و بی دردسر زیر سایه درخت خرما نشست و آرام گرفت
[ترجمه ترگمان]آرام و آسوده در سایه یک درخت نخل نشسته و آرام نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Nader is untroubled by the prospect of helping bring on the dark night of a Bush presidency.
[ترجمه گوگل]نادر از چشم انداز کمک به ایجاد شب تاریک ریاست جمهوری بوش نگران نیست
[ترجمه ترگمان]نادر است که انتظار کمک در شب تاریک ریاست جمهوری بوش را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But those who maintain this state of untroubled innocence have missed an opportunity.
[ترجمه گوگل]اما کسانی که این وضعیت بی گناهی را حفظ می کنند، فرصتی را از دست داده اند
[ترجمه ترگمان]اما آن هایی که این وضعیت بی گناهی را حفظ می کنند یک فرصت را از دست داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. At its heart the river flows untroubled by such crass intrusions as the hustle of modern living.
[ترجمه گوگل]در قلب خود رودخانه بدون مزاحمت از نفوذهای بی‌سابقه مانند هیاهوی زندگی مدرن جریان دارد
[ترجمه ترگمان]در قلب آن، رودخانه با چنین نفوذهای ناشایستی به عنوان شتاب زندگی مدرن، بدون مشکل خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mayor Zhao says he untroubled by the competition.
[ترجمه گوگل]شهردار ژائو می گوید که او از این رقابت ناراحت نیست
[ترجمه ترگمان]شهردار ژائو می گوید که با این رقابت آسوده خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Again Martin seemed untroubled, yet Celia detected strain beneath the surface.
[ترجمه گوگل]باز هم مارتین به نظر مشکلی نداشت، با این حال سلیا فشار زیر سطح را تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]مارتین بار دیگر آرام به نظر می رسید، با این حال سل یا از زیر ظاهر او را زیر و رو می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Litigants are mostly untroubled by the rising costs of justice.
[ترجمه گوگل]اصحاب دعوا عمدتاً از افزایش هزینه های عدالت ناراحت هستند
[ترجمه ترگمان]Litigants اغلب متاثر از هزینه های فزاینده عدالت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Repentance after a mistake is the key to untroubled heart.
[ترجمه گوگل]توبه پس از اشتباه، کلید دلی بی آشوب است
[ترجمه ترگمان]Repentance پس از یک اشتباه کلید قلب untroubled است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Untroubled by the changes of fortune, you witnessed the rise and fall of empires.
[ترجمه گوگل]بدون نگرانی از تغییرات ثروت، شاهد ظهور و سقوط امپراطوری ها بودید
[ترجمه ترگمان]با تغییرات بخت و اقبال، شاهد ظهور و سقوط امپراطوری بوده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was not quite so hopeful and untroubled as he had originally been.
[ترجمه گوگل]او کاملاً آنقدر امیدوار و بی دردسر نبود که در ابتدا بود
[ترجمه ترگمان]در اصل چندان هم امیدوار و آسوده نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Gone is the untroubled assumption that the mighty power of the A-bomb turned Japan from a fanatically suicidal nation at war to one begging for surrender.
[ترجمه گوگل]این فرض بدون مشکل که قدرت قدرتمند بمب A ژاپن را از یک کشور متعصب خودکشی در حال جنگ به کشوری که التماس برای تسلیم شدن تبدیل کرده است، از بین رفته است
[ترجمه ترگمان]این فرض قطعی است که قدرت عظیم بمب، ژاپن را از یک ملت درگیر به خودکشی در جنگ به یک التماس برای تسلیم تبدیل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He seemed to be quite untroubled by the news.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او از این خبر کاملاً نگران نشده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که از شنیدن خبر کاملا بی خبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It was another quiet, hot, untroubled day, the heat pressed heavily on the roof, stifling sound.
[ترجمه گوگل]یک روز آرام، گرم و بی دردسر دیگر بود، گرما به شدت روی پشت بام فشار می آورد و صدای خفه کننده ای داشت
[ترجمه ترگمان]یک روز آرام، گرم و بی وقفه بود، گرمای شدید روی پشت بام فشرده می شد، صدای خفه و خفه کننده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• undisturbed, not worried, not made uneasy, calm, tranquil
if you are untroubled by something, you are not affected or worried by it.

پیشنهاد کاربران

آسوده خاطر - آرام - خونسرد - بی تفاوت
◀️ "worker crushed to death"
Fella on the right seems curiously untroubled.
[هزاره]:adj
بی دغدغه، آرام، راحت، بی تشویق، فارغ البال
be untroubled: ناراحت نشدن، نگران نشدن، کک ( کسی ) هم نگزیدن
بی دغدغه، بی تشویش، بی تنش
آرام، راحت، بی دغدغه

بپرس