untold

/ˌʌnˈtoʊld//ˌʌnˈtəʊld/

معنی: بی حساب، ناگفته، اشکار نشده
معانی دیگر: ذکر نشده، ناگفتنی، بیان ناپذیر، وصف نکردنی، بی شمار، هنگفت، معتنابه، ناشمرده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: too great or numerous to be described or counted; vast.
متضاد: limited
مشابه: immeasurable, immense, without number

- untold misery
[ترجمه گوگل] بدبختی ناگفته
[ترجمه ترگمان] غم و اندوه untold،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- untold riches
[ترجمه گوگل] ثروت های ناگفته
[ترجمه ترگمان] ثروت های بی شمار،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not recounted; unrevealed.

- the untold story of my undersea adventure
[ترجمه گوگل] داستان ناگفته ماجراجویی زیر دریا من
[ترجمه ترگمان] داستان بی شماری از ماجرای دریا که در اعماق دریا وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. untold wealth
ثروت هنگفت

2. their untold misery
فلاکت وصف ناپذیر آنها

3. the hitherto untold story of his death
داستان فوت او که تاکنون گفته نشده است

4. The rumours will do untold damage to his reputation.
[ترجمه گوگل]این شایعات به شهرت او لطمه می زند
[ترجمه ترگمان]شایعاتی مبنی بر آسیب رساندن به شهرت وی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The demise of the industry has caused untold misery to thousands of hard-working tradesmen.
[ترجمه گوگل]از بین رفتن این صنعت برای هزاران تاجر سخت کوش مصیبت بی حد و حصری به بار آورده است
[ترجمه ترگمان]مرگ این صنعت باعث بدبختی بیشماری به هزاران کاسب کار سخت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This phobia can cause untold misery for the sufferer.
[ترجمه گوگل]این فوبیا می تواند باعث بدبختی ناگفته ای برای فرد مبتلا شود
[ترجمه ترگمان]این وحشت، موجب ناراحتی untold می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The floods have caused untold misery to hundreds of homeowners.
[ترجمه گوگل]سیل صدها نفر از صاحبان خانه ها را دچار بدبختی بی حد و حصر کرده است
[ترجمه ترگمان]سیل باعث بدبختی بیشماری به صدها خانه در خانه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An Olympic gold medal can lead to untold riches for an athlete.
[ترجمه گوگل]یک مدال طلای المپیک می تواند به ثروت های ناگفتنی برای یک ورزشکار منجر شود
[ترجمه ترگمان]مدال طلای المپیک می تواند به ثروت ناگفته یک ورزش کار منجر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These gases cause untold damage to the environment.
[ترجمه گوگل]این گازها صدمات بی حد و حصری به محیط زیست وارد می کنند
[ترجمه ترگمان]این گازها منجر به صدمات ناگفته به محیط زیست می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her secret remains untold to this day.
[ترجمه گوگل]راز او تا به امروز ناگفته مانده است
[ترجمه ترگمان]راز اون تا امروز ادامه پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This is an untold secret. .
[ترجمه گوگل]این یک راز ناگفته است
[ترجمه ترگمان]این یک راز ناگفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This might do untold damage to her health.
[ترجمه گوگل]این ممکن است صدمات نامحدودی به سلامت او وارد کند
[ترجمه ترگمان]این ممکن است صدمات ناگفته را به سلامتی او وارد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Words alone cannot convey the untold misery endured by people in these refugee camps.
[ترجمه گوگل]کلمات به تنهایی نمی توانند مصیبت ناگفته ای را که مردم در این کمپ های پناهندگان متحمل شده اند، بیان کنند
[ترجمه ترگمان]کلمات به تنهایی نمی توانند اندوهی ناگفته را که مردم در این اردوگاه های پناهندگان متحمل شده اند را بیان کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی حساب (صفت)
incalculable, untold, scoreless, incomputable

ناگفته (صفت)
untold, unsaid

اشکار نشده (صفت)
untold

انگلیسی به انگلیسی

• not told, unrevealed; countless, incalculable; unspeakable, unthinkable
you use untold to emphasize how great in degree or extent something is, especially something unpleasant; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. ناگفته. بیان نشده ۲. بی حد و حصر. بی حساب. بی شمار
مثال:
Amongst the untold billions of human beings who have lived upon the earth
در میان میلیاردها انسان بی شماری که بر روی زمین زندگی کرده اند.
His untold wealth
ثروت بی حد و حصر او
وصف ناپذیر , غیر قابل توصیف
گفته نشده
مثال: the truth untold ( به معنی "حقیقته گفته نشده" که اسم یکی از اهنگ های بی تی اسم هست که وکال لاینش میخونن
مکتوم، نگفته
untold ways راه های بیشمار.
بیشمار و غیر قابل وصف و بیان
نامشهود

بپرس