untidily

جمله های نمونه

1. Her long hair tumbles untidily around her shoulders.
[ترجمه گوگل]موهای بلندش بی نظم دور شانه هایش می چرخد
[ترجمه ترگمان]موهای بلندش روی شانه هایش افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Chairs were left untidily around the room.
[ترجمه گوگل]صندلی ها به طور نامرتب در اطراف اتاق رها شده بودند
[ترجمه ترگمان]صندلی ها را به طور نامرتب اطراف اتاق جا گذاشته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her hair fell untidily about her shoulders.
[ترجمه گوگل]موهایش به طور نامرتب روی شانه هایش ریخته بود
[ترجمه ترگمان]موهایش روی شانه هایش افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She sprawled untidily in an armchair.
[ترجمه گوگل]او بی نظم روی صندلی راحتی پرید
[ترجمه ترگمان]او را روی یک صندلی راحت ولو کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her slender body was untidily bundled up in a big leathery jacket and she was wearing long, shiny red boots.
[ترجمه گوگل]اندام باریک او به طور نامرتب در یک ژاکت چرمی بزرگ جمع شده بود و چکمه های بلند و براق قرمز پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]بدن لاغرش به طور نامرتب در کت چرمی بزرگی فرورفته بود و چکمه های بلندی پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. No sweet-smelling honeysuckle, just leathery stems trailing untidily.
[ترجمه گوگل]هیچ پیچ امین الدوله ای با بوی شیرین وجود ندارد، فقط ساقه های چرمی شکل به طور نامرتب دنبال می شوند
[ترجمه ترگمان]بوی عطر پیچ امین الدوله، فقط ساقه چرم، نامرتب و نامرتب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He looked utterly ridiculous, lounging untidily back against the door.
[ترجمه گوگل]او کاملاً مضحک به نظر می رسید و بی نظم پشت در لمیده بود
[ترجمه ترگمان]کاملا مسخره به نظر می رسید، و به طور نامرتب به در تکیه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her image veers towards the untidily romantic.
[ترجمه گوگل]تصویر او به سمت رمانتیک های نامرتب تغییر می کند
[ترجمه ترگمان]تصویر او به سوی محیط رمانتیک نامنظم برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Now he was overweight with a bloated, unshaven face and his unwashed brown hair fell untidily on to his hunched shoulders.
[ترجمه گوگل]حالا او اضافه وزن داشت، با صورت پف کرده و نتراشیده و موهای قهوه ای شسته نشده اش روی شانه های خمیده اش افتاده بود
[ترجمه ترگمان]حالا چاق بود با صورت نتراشیده و نتراشیده و موهای شسته شده، نامرتب روی شانه های خمیده او افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A pair of trousers lay across the back of a chair and his pyjamas were stuffed untidily beneath the pillow.
[ترجمه گوگل]یک جفت شلوار پشت یک صندلی گذاشته بود و پیژامه‌اش زیر بالش به‌طور نامرتب پر شده بود
[ترجمه ترگمان]یک جفت شلوار روی پشتی یک صندلی افتاده بود و pyjamas نامرتب زیر بالشش افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Shoes would be kicked off beneath the desks and lie untidily askew.
[ترجمه گوگل]کفش‌ها را زیر میزها در می‌آوردند و به‌طور نامرتب دراز می‌کشیدند
[ترجمه ترگمان]کفش ها از زیر صندلی ها کنده می شد و به طور نامرتب کج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His clothes, ill - made and shabby, were puton untidily.
[ترجمه گوگل]لباس های بد دوخته و کهنه او به طور نامرتب پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]لباس هایش، زشت و کهنه، نامرتب بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her hair, as a rule so elaborately arranged, was tumbling untidily over her neck.
[ترجمه گوگل]موهایش، به طور معمول، به قدری دقیق چیده شده بود، به طور نامرتب روی گردنش می چرخید
[ترجمه ترگمان]گیسوانش را چنان استادانه ترتیب داده بود که روی گردنش افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What hair remained on his balding head stuck out untidily.
[ترجمه گوگل]موهایی که روی سر طاسش باقی مانده بود به طور نامرتب بیرون آمده بود
[ترجمه ترگمان]چه مویی روی سر طاس او باقی مانده بود، نامرتب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an untidy manner, in a disorganized manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : untidiness
✅️ صفت ( adjective ) : untidy
✅️ قید ( adverb ) : untidily
نامرتب

بپرس