unthinkingly

جمله های نمونه

1. Many motor accidents are the result of unthinkingly mixing speed and alcohol.
[ترجمه گوگل]بسیاری از تصادفات موتوری نتیجه اختلاط ناخواسته سرعت و الکل است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از تصادفات موتور نتیجه سرعت اختلاط و الکل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The idea grew from a remark made unthinkingly by chairman.
[ترجمه گوگل]این ایده از اظهاراتی که به طور غیرمنتظره توسط رئیس انجام شد رشد کرد
[ترجمه ترگمان]این فکر از یک جمله به ذهنش خطور کرد که بی آن که فکر کند به او فکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Unthinkingly she glanced at the clock on the bedside-table and tears stung her eyes.
[ترجمه گوگل]بی فکر به ساعت روی میز کنار تخت نگاه کرد و اشک چشمانش را خیس کرد
[ترجمه ترگمان]نگاهی به ساعت روی میز کنار تخت انداخت و اشک چشمانش را سوزاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Most adults do it almost unthinkingly, but for young children it's a painstakingly complicated business.
[ترجمه گوگل]بیشتر بزرگسالان این کار را تقریباً بدون فکر انجام می دهند، اما برای کودکان خردسال این یک تجارت بسیار پیچیده است
[ترجمه ترگمان]اغلب بزرگسالان این کار را بدون فکر انجام می دهند، اما برای کودکان کم سن و سال کار بسیار پیچیده ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The idea grew out of a remark made unthinkingly by the chairman.
[ترجمه گوگل]این ایده ناشی از اظهاراتی بود که رئیس به طور غیرقابل فکری بیان کرد
[ترجمه ترگمان]فکر این بود که این حرف، بی آن که خود را به فکر رئیس برساند، از این فکر بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Isn't it a pity to unthinkingly idle away the present?
[ترجمه گوگل]آیا حیف نیست که بدون فکر زمان حال را بیکار کنیم؟
[ترجمه ترگمان]آیا این مایه تاسف است که این هدیه را عاطل و باطل نگه دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He swallowed two bowls of rice unthinkingly, feeling quite fed up.
[ترجمه گوگل]او بدون فکر دو کاسه برنج را قورت داد و کاملاً خسته بود
[ترجمه ترگمان]بی آن که فکر کند، دو کاسه برنج را که بی آن که فکر کند قورت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nowadays many students unthinkingly rely on their PC's spelling software to check piece they write.
[ترجمه گوگل]امروزه بسیاری از دانش‌آموزان بدون فکر به نرم‌افزار املای رایانه شخصی خود برای بررسی تکه‌ای که می‌نویسند تکیه می‌کنند
[ترجمه ترگمان]امروزه بسیاری از دانش آموزان بر روی نرم افزار هجی کردن کامپیوتر خود تکیه می کنند تا قطعه را بررسی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I really didn't mean to offend her - I just said it unthinkingly.
[ترجمه گوگل]من واقعاً قصد توهین به او را نداشتم - فقط بدون فکر این را گفتم
[ترجمه ترگمان]واقعا نمی خواستم او را ناراحت کنم - همین الان آن را گفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I forgave him for the many occasions on which he had unthinkingly made me feel mentally subnormal.
[ترجمه گوگل]من او را به خاطر بسیاری از مواردی که در آن‌ها بدون فکر باعث شده بود من از نظر ذهنی غیرعادی‌تر باشم، بخشیدم
[ترجمه ترگمان]به خاطر همین بارها او را بخشیدم که این فکر را در ذهن خود احساس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He knew Marshka would destroy him as effortlessly and unthinkingly as shelling peas.
[ترجمه گوگل]او می‌دانست که مارشکا او را بدون زحمت و بدون فکر نابود خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]می دانست که Marshka او را به آسانی و بدون فکر کردن به نخود فرنگی نابود خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The contact of her warm, palpitating body when he had unthinkingly drawn her into his arms, and aroused all the old-time infatuation and desire for her flesh.
[ترجمه گوگل]تماس بدن گرم و تپش‌آمیز او زمانی که او را بدون فکر در آغوش خود کشیده بود و تمام شیفتگی و میل قدیمی به گوشت او را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]تماس گرم و لرزان او، هنگامی که بی آن که فکر کند او را به آغوش او کشانده بود و همه عشق و اشتیاق گذشته را در دلش بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• without forethought, unmindfully; thoughtlessly, without consideration; rashly, carelessly

پیشنهاد کاربران

به نقل از هزاره:
نسنجیده، سرسری، نابخردانه
بدون فکر

بپرس