unthinking

/ʌnˈθɪŋkɪŋ//ʌnˈθɪŋkɪŋ/

بی فکر، بی دقت، شورتی، بی ملاحظه، بی خرد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unthinkingly (adv.)
(1) تعریف: lacking consideration; thoughtless.
متضاد: thoughtful
مشابه: careless, inconsiderate, thoughtless

- an unthinking lout
[ترجمه گوگل] یک فریب نااندیشیده
[ترجمه ترگمان] آدم بی فکر و بی فکر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: unable to think.
متضاد: intelligent, thinking

- unthinking creatures
[ترجمه گوگل] موجودات بی فکر
[ترجمه ترگمان] موجودات بی فکر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not intentional or deliberate; unwitting.
متضاد: intentional
مشابه: accidental, careless, inadvertent

- an unthinking admission of guilt
[ترجمه گوگل] اعتراف ناخواسته به گناه
[ترجمه ترگمان] یه اعتراف گریز از گناه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He doesn't say those silly things that unthinking people say.
[ترجمه گوگل]او آن چیزهای احمقانه ای را که افراد بی فکر می گویند، نمی گوید
[ترجمه ترگمان]اون حرف های احمقانه ای که مردم بی فکر می گن، نمی گه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. What annoys me about these people is their unthinking hostility to anything foreign or unfamiliar.
[ترجمه گوگل]چیزی که من را در مورد این افراد آزار می دهد، خصومت بی فکر آنها با هر چیز خارجی یا ناآشنا است
[ترجمه ترگمان]چیزی که ناراحتم می کند این است که این مردم نسبت به هر چیز بیگانه یا نا آشنا خصومت unthinking دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was quite mechanical and unthinking in the way she ironed the shirts.
[ترجمه گوگل]او در روش اتو کردن پیراهن ها کاملاً مکانیکی و بی فکر بود
[ترجمه ترگمان]او در حالی که پیراهن های اتو را اتو می کرد عاری از دوز و دوز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Unthinking, he threw his lighted match into the waste - paper basket.
[ترجمه گوگل]او بدون فکر، کبریت روشن خود را در سبد زباله - کاغذی انداخت
[ترجمه ترگمان]و کبریت روشن خود را در سبد کاغذ باطله انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But they ignored the unthinking acceptance that Jeffries enjoyed among a far wider circle of students.
[ترجمه گوگل]اما آن‌ها پذیرش بی‌اندیشه‌ای را که جفریس در میان دایره وسیع‌تری از دانشجویان داشت، نادیده گرفتند
[ترجمه ترگمان]اما آن ها این پذیرش بی فکری را نادیده گرفتند که Jeffries در میان حلقه ای بسیار وسیع تر از دانش آموزان از آن لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The unthinking equation of widowhood for women with retirement for men has been challenged.
[ترجمه گوگل]معادله غیر قابل فکر بیوه بودن برای زنان با بازنشستگی برای مردان به چالش کشیده شده است
[ترجمه ترگمان]معادله بی فکری زن برای زنان با بازنشستگی برای مردان به چالش کشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Unthinking, she tightened her grip and felt him laugh under her hands.
[ترجمه گوگل]بی فکر، دستش را محکم کرد و زیر دستانش احساس کرد که می خندد
[ترجمه ترگمان]به بیت دست او را محکم تر گرفت و او را به خنده انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Hattie Johnson cast an unthinking look at Ezra, her nine-year-old boy.
[ترجمه گوگل]هتی جانسون نگاهی بی فکر به عزرا، پسر نه ساله اش انداخت
[ترجمه ترگمان]Hattie جانسون یه نگاه الکی به \"ازرا\" انداخت، بچه ۹ ساله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They can be the quiet, but unthinking types who are simply unaware of their lack of knowledge.
[ترجمه گوگل]آن‌ها می‌توانند افراد ساکت، اما بی‌اندیشی باشند که به سادگی از کمبود دانش خود بی‌اطلاع هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند بی سر و صدا باشند، اما انواع بی فکری که به سادگی از فقدان دانش خود آگاهی ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Unthinking o Id friends will still send cheery cards.
[ترجمه گوگل]دوستانی که فکر نمی کنند، همچنان کارت های شاد ارسال می کنند
[ترجمه ترگمان]با این حال، دوستانم هنوز کارت های cheery برای شما می فرستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Trolls are greatly feared because of their unthinking ferocity and indiscriminate appetite.
[ترجمه گوگل]ترول ها به دلیل وحشی گری بی فکر و اشتهای بی رویه شان بسیار می ترسند
[ترجمه ترگمان]غول های غارنشین به خاطر درنده خویی unthinking و اشتهای بی هدف آن ها، بسیار نگران هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don't encourage the unthinking sprinkling of salt over food that many people indulge in.
[ترجمه گوگل]پاشیدن نمک ناخودآگاه روی غذا که بسیاری از مردم به آن افراط می کنند را تشویق نکنید
[ترجمه ترگمان]به مقدار زیاد نمک بر روی غذا که بسیاری از افراد در آن شرکت می کنند، تشویق نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Our capacity for religious fervor and for unthinking energetic obedience is unfortunately bottomless.
[ترجمه گوگل]ظرفیت ما برای شور مذهبی و اطاعت پرانرژی بدون فکر متأسفانه بی پایان است
[ترجمه ترگمان]ظرفیت ما برای اشتیاق مذهبی و اطاعت با انرژی بی فکری، متاسفانه بی انتها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Learning doesn't consist in an unthinking head. The learner has to question himself and question the teacher.
[ترجمه گوگل]یادگیری شامل یک سر بی فکر نیست یادگیرنده باید خودش را زیر سوال ببرد و معلم را زیر سوال ببرد
[ترجمه ترگمان]یادگیری شامل یک ذهن بی فکر است یاد گیرنده باید خودش را مورد سوال قرار داده و از معلم سوال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• thoughtless, unmindful, heedless; inconsiderate; not thinking
someone who is unthinking does not think carefully about the effects of their behaviour.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Thoughtless
🔘 Unthoughtful
🔘 Unthinking
🔘 Unconcerned
🔘 Uncaring
🔘 Unmindful
🔘 Heedless
🔘 Unheeding
🔘 Insensitive
🔘 Unsympathetic
...
[مشاهده متن کامل]

🔘 Tactless
🔘 Intolerant
🔘 Rude
🔘 Ungracious
🔘 Inconsiderate
✅ Definition:
👉 Describing someone who shows a lack of consideration or care for others.

۱. نسنجیده. بدون تامل. بدون تعقل ۲. بی فکر. بی شعور
مثال:
a few minutes of unthinking pleasure
چند دقیقه لذت نسنجیده و بدون تعقل
ناخودآگاه - غیر منطقی - غیر قابل تصور

بپرس