unsystematic

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of systematic.
متضاد: methodical, systematic
مشابه: haphazard, unmethodical

جمله های نمونه

1. In spite of their unsystematic nature they were nevertheless very influential in constructing a particular image of political woman.
[ترجمه گوگل]علیرغم ماهیت غیرسیستماتیک خود، آنها در ساختن تصویری خاص از زن سیاسی بسیار تأثیرگذار بودند
[ترجمه ترگمان]با وجود طبیعت unsystematic، آن ها در ساختن یک تصویر خاص از یک زن سیاسی بسیار تاثیرگذار بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The methodology of policy science is somewhat unsystematic.
[ترجمه گوگل]روش شناسی علم سیاست تا حدودی غیر سیستماتیک است
[ترجمه ترگمان]روش شناسی علم سیاست تا حدودی نامفهوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Stock prices are greatly affected by such unsystematic factors as earnings and cash dividend announcement.
[ترجمه گوگل]قیمت سهام تا حد زیادی تحت تأثیر عوامل غیرسیستماتیکی مانند سود و اعلام سود نقدی است
[ترجمه ترگمان]قیمت سهام به شدت تحت تاثیر عوامل unsystematic به عنوان اعلان سود و سود سهام نقدی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Unsystematic training had knocked him up.
[ترجمه گوگل]تمرینات غیر سیستماتیک او را از پا درآورده بود
[ترجمه ترگمان]آموزش عملی او را از خود بی خود کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Autonomous legislation is an unsystematic state.
[ترجمه گوگل]قانونگذاری خودمختار یک حالت غیر سیستماتیک است
[ترجمه ترگمان]قانون مستقل یک دولت unsystematic است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He works in an unsystematic manner.
[ترجمه گوگل]او به صورت غیر سیستماتیک کار می کند
[ترجمه ترگمان] اون با روش unsystematic کار میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These geoinformation resources are not disorderly or unsystematic and they have their own address and URL.
[ترجمه گوگل]این منابع اطلاعات جغرافیایی نامنظم یا غیرسیستماتیک نیستند و آدرس و URL خاص خود را دارند
[ترجمه ترگمان]این منابع geoinformation disorderly یا unsystematic نیستند و آدرس و نشانی اینترنتی خاص خود را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Unsystematic or firm specific risk.
[ترجمه گوگل]ریسک غیرسیستماتیک یا خاص شرکت
[ترجمه ترگمان]ریسک یا ریسک خاص شرکت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Grundrisse consists of a series of notebooks which were never finally prepared for publication and are therefore somewhat untidy and unsystematic.
[ترجمه گوگل]Grundrisse متشکل از مجموعه‌ای از نوت‌بوک‌ها است که هرگز در نهایت برای انتشار آماده نشدند و بنابراین تا حدودی نامرتب و غیرسیستماتیک هستند
[ترجمه ترگمان]Grundrisse شامل مجموعه ای از notebooks است که در نهایت برای انتشار آماده نبودند و بنابراین تا حدی نامرتب و unsystematic هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. However, in China, research in vocabulary learning and teaching is rather weak and unsystematic.
[ترجمه گوگل]با این حال، در چین، تحقیق در یادگیری و آموزش واژگان نسبتا ضعیف و غیر سیستماتیک است
[ترجمه ترگمان]با این حال، در چین، تحقیق در زمینه یادگیری واژگان و تدریس نسبتا ضعیف و ضعیف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Thus, we need to pick up the useful information from the disorderly and unsystematic information sea.
[ترجمه گوگل]بنابراین، ما باید اطلاعات مفیدی را از دریای اطلاعات بی‌نظم و غیرسیستماتیک دریافت کنیم
[ترجمه ترگمان]بنابراین، ما باید اطلاعات مفید را از طریق sea و unsystematic اطلاعات بدست آوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Our course of study takes as its assumption that ethical principles are unsystematic by nature.
[ترجمه گوگل]دوره مطالعاتی ما این فرض را می گیرد که اصول اخلاقی ذاتاً غیرسیستماتیک هستند
[ترجمه ترگمان]دوره مطالعه ما این فرض را به خود می گیرد که اصول اخلاقی به وسیله طبیعت طبقه بندی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• unmethodical, unorganized, unplanned, random, disorderly

پیشنهاد کاربران

بی قائده. بی نظم. نامنظم
مثال:
they were relatively unsystematic in their use of the data
آنها در استفاده از اطلاعات نسبتا بی قائده و بی نظم بودند.
به شکل نامنظم
بدون حساب کتاب
غیر نظام مند
فاقد نظم
غیرسیستماتیک

بپرس