unsympathetic

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of sympathetic.
متضاد: sorry, sympathetic, understanding
مشابه: insensitive, unkind

جمله های نمونه

1. Her husband was unsympathetic and she felt she had no one to turn to.
[ترجمه گوگل]شوهرش دلسوز نبود و او احساس می کرد کسی را ندارد که به او مراجعه کند
[ترجمه ترگمان]شوهرش او را از دست داده بود و احساس می کرد که دیگر کسی را ندارد که به او برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. How can you trust a government that is unsympathetic to public opinion?
[ترجمه گوگل]چگونه می توان به دولتی که با افکار عمومی بی مهری می کند اعتماد کرد؟
[ترجمه ترگمان]چگونه می توانید به دولتی اعتماد کنید که نسبت به افکار عمومی بی تفاوت است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. All the characters in the novel are as unsympathetic as each other.
[ترجمه گوگل]همه شخصیت های رمان به اندازه یکدیگر بی احساس هستند
[ترجمه ترگمان]تمام شخصیت های این رمان به اندازه یکدیگر بی تفاوت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's unsympathetic, but charismatic and complex.
[ترجمه گوگل]او غیر دلسوز، اما کاریزماتیک و پیچیده است
[ترجمه ترگمان]او unsympathetic، اما charismatic و پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was unsympathetic with many house sellers, complaining that they were motivated by greed.
[ترجمه گوگل]او با بسیاری از فروشندگان خانه ابراز همدردی نمی کرد و از اینکه انگیزه آنها طمع است گله می کرد
[ترجمه ترگمان]او با بسیاری از فروشندگان خانه همدلی نشان داد و شکایت کرد که آن ها از حرص و طمع انگیزه گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'm highly unsympathetic to what you are trying to achieve.
[ترجمه گوگل]من نسبت به چیزی که شما برای رسیدن به آن تلاش می کنید بسیار بی احساس هستم
[ترجمه ترگمان]من نسبت به کاری که تو سعی می کنی به آن دست پیدا کنی شدیدا احساس همدردی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But they are not entirely unsympathetic to natural parents.
[ترجمه گوگل]اما آنها کاملاً نسبت به والدین طبیعی بی احساس نیستند
[ترجمه ترگمان]اما آن ها به طور کامل نسبت به والدین طبیعی بی تفاوت نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The new Assembly, however, was quite unsympathetic to these views.
[ترجمه گوگل]با این حال، مجلس جدید کاملاً با این دیدگاه ها مخالف بود
[ترجمه ترگمان]اما مجلس جدید، با این حال، کاملا بر این نظریات بی تفاوت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our appeal for government help met with an unsympathetic response.
[ترجمه گوگل]درخواست ما برای کمک دولت با واکنشی ناهمدلانه مواجه شد
[ترجمه ترگمان]درخواست ما برای کمک به دولت با یک واکنش unsympathetic مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Not that Dad was unsympathetic toward animals; far from it.
[ترجمه گوگل]نه اینکه پدر نسبت به حیوانات بی مهری بود دور از آن
[ترجمه ترگمان]نه اینکه بابا با حیوانات مخالف باشد، بلکه از آن دور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Spectators were not surprisingly unsympathetic to the rare protests of professionals about the maximum wage and the retain-and-transfer system.
[ترجمه گوگل]تماشاگران به طور شگفت‌انگیزی نسبت به اعتراضات نادر متخصصان درباره حداکثر دستمزد و سیستم حفظ و انتقال بی‌تفاوت نبودند
[ترجمه ترگمان]تماشاچیان به طور تعجب آوری به اعتراضات نادر متخصصان در مورد حداکثر دست مزد و سیستم نگهداری و انتقال توجه نکردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But no judge was unsympathetic to the dilemma in which a natural mother found herself.
[ترجمه گوگل]اما هیچ قاضی نسبت به معضلی که یک مادر طبیعی در آن قرار گرفته بود، بی مهری نکرد
[ترجمه ترگمان]اما هیچ داوری بر سر معمایی که یک مادر طبیعی خود را در آن یافته بود، بی تفاوت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Instantly, Penn establishes himself as an unsympathetic Satan, even before he starts his white-supremacist cant.
[ترجمه گوگل]فوراً، پن خود را به عنوان یک شیطان بی‌همدل تثبیت می‌کند، حتی قبل از اینکه شروع به مخالفت با برتری نژادی سفیدپوستان کند
[ترجمه ترگمان]فورا پن خودش را به عنوان یک شیطان unsympathetic ثابت می کند، حتی قبل از اینکه شروع به کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He talked of his harsh, unsympathetic upbringing in which his often drunken father physically abused his wife and children.
[ترجمه گوگل]او از تربیت خشن و غیر دلسوزانه اش صحبت کرد که در آن پدرش که اغلب مست بود، زن و فرزندانش را مورد آزار و اذیت بدنی قرار می داد
[ترجمه ترگمان]او از تربیت خشن و unsympathetic که در آن پدر غالبا مست به طور جسمانی از زن و فرزندان خود سو استفاده می کرد، سخن می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not showing sympathy
if you are unsympathetic, you are not kind or helpful to a person in difficulties.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Thoughtless
🔘 Unthoughtful
🔘 Unthinking
🔘 Unconcerned
🔘 Uncaring
🔘 Unmindful
🔘 Heedless
🔘 Unheeding
🔘 Insensitive
🔘 Unsympathetic
...
[مشاهده متن کامل]

🔘 Tactless
🔘 Intolerant
🔘 Rude
🔘 Ungracious
🔘 Inconsiderate
✅ Definition:
👉 Describing someone who shows a lack of consideration or care for others.

بی عاطفه
بی تفاوت، غیر همفکر، مخالف
نامهربان، نامهربانانه
بدون همدردی، بی همدردی

بپرس