unsure

/ʌnˈʃʊr//ʌnˈʃʊr/

معنی: مردد، ناامن، ناایمن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of sure.
متضاد: convinced, sure, unfailing
مشابه: queasy, uncertain

جمله های نمونه

1. I was unsure of the reaction I would get.
[ترجمه گوگل]از عکس العملی که می گیرم مطمئن نبودم
[ترجمه ترگمان]از واکنشی که دریافت می کردم مطمئن نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He made her feel hot, and awkward, and unsure of herself.
[ترجمه گوگل]او باعث شد که او احساس گرما، بی دست و پا، و عدم اطمینان از خودش کند
[ترجمه ترگمان]او او را گرم و زشت کرده بود و از خودش مطمئن نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I felt a bit unsure about him.
[ترجمه گوگل]کمی نسبت به او نامطمئن بودم
[ترجمه ترگمان]کمی از او نا مطمئن شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'm a bit unsure about what to do next - can you help me?
[ترجمه گوگل]من کمی مطمئن نیستم که در مرحله بعد چه کاری انجام دهم - می توانید به من کمک کنید؟
[ترجمه ترگمان]در مورد اینکه بعد از چه کاری باید انجام دهم مطمئن نیستم - می توانید به من کمک کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As if unsure of where she was, she hesitated and looked round.
[ترجمه گوگل]مثل اینکه مطمئن نیست کجاست، تردید کرد و به اطراف نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]انگار مطمئن نبود کجا است، مکث کرد و به اطراف نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They looked unsure and shifted uneasily from foot to foot.
[ترجمه گوگل]آنها نامطمئن به نظر می رسیدند و با ناراحتی از پا به پا دیگر جابجا می شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها نامطمئن به نظر می رسیدند و با اضطراب از پا تا پا حرکت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We were unsure as to what to do next.
[ترجمه گوگل]ما مطمئن نبودیم که در مرحله بعد چه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در مورد کاری که بعد از آن باید انجام دهیم مطمئن نیستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I was unsure how to reply to this question.
[ترجمه گوگل]من مطمئن نبودم که چگونه به این سوال پاسخ دهم
[ترجمه ترگمان]نمی دانستم چگونه به این سوال پاسخ دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Peter was unsure what to do next.
[ترجمه گوگل]پیتر مطمئن نبود که بعداً چه کاری انجام دهد
[ترجمه ترگمان]پیتر از کار بعدی مطمئن نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was unsure as yet whether he was friend or foe.
[ترجمه گوگل]او هنوز مطمئن نبود که دوست است یا دشمن
[ترجمه ترگمان]او مطمئن نبود که آیا او دوست یا دشمن است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If you are unsure of your HIV status, consider having a test.
[ترجمه گوگل]اگر از وضعیت HIV خود مطمئن نیستید، آزمایش را در نظر بگیرید
[ترجمه ترگمان]اگر در مورد وضعیت اچ آی وی مطمئن نیستید، در نظر بگیرید که یک تست داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was rather unsure of her reception.
[ترجمه گوگل]او نسبت به استقبال خود مطمئن نبود
[ترجمه ترگمان]او در مورد پذیرش خود مطمئن نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She felt foolish and unsure under his piercing gaze .
[ترجمه گوگل]زیر نگاه نافذ او احساس حماقت و عدم اطمینان می کرد
[ترجمه ترگمان]او احساس حماقت می کرد و زیر نگاه نافذ او مطمئن نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's rather unsure of himself.
[ترجمه گوگل]او نسبتاً از خودش مطمئن نیست
[ترجمه ترگمان]او در مورد خودش مطمئن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مردد (صفت)
acatalectic, hesitant, wavering, hesitating, uncertain, unsure, half-hearted, irresolute, unready, vacillatory

ناامن (صفت)
unsure, insecure

ناایمن (صفت)
unsure

انگلیسی به انگلیسی

• uncertain
if you are unsure of yourself, you lack confidence.
if you are unsure about something, you feel uncertain about it.

پیشنهاد کاربران

۱. نامطمئن. مردد ۲. غیر قطعی. پا در هوا
مثال:
she was feeling nervous, unsure of herself
نامطمئن یا مردد
I was a little stressed, unsure of what to say.
بهتره این جا مردد معنی بشه تا نامطئن
Ensure:مطمعن شدن . . . . مطمعن. . . . تضمینی
Unsure: نامطمئن. . . مردد
نا مطمئن
فاقد اعتماد به نفس
مُرَدَد
دو دل، دو دلی
برای مثال:I feel so unsure
احساس دو دلی دارم
Scientists are unsure when the virus first appeared
نامطمئن
نامطمین

بپرس