unsubstantial

/ˌʌnsəbˈstænʃəl//ˌʌnsəbˈstænʃəl/

معنی: واهی، بی اساس
معانی دیگر: غیر مادی، ناگوهرین، سبک، زپرتی، غیرجسیم، سست بنیاد، بی دوام، unsubstantiality بی اساسی، بی اهمیتی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unsubstantially (adv.), unsubstantiality (n.)
(1) تعریف: having little or no basis in fact; without foundation.
مشابه: frail, groundless, unfounded

- unsubstantial claims
[ترجمه گوگل] ادعاهای غیر اساسی
[ترجمه ترگمان] ادعاهایی که بر من به وجود نیامده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: without physical or material substance.
متضاد: substantial
مشابه: phantom

- unsubstantial dreams
[ترجمه گوگل] رویاهای بی اساس
[ترجمه ترگمان] رویاهای خود را به وجود unsubstantial
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not strong; weak or flimsy; insubstantial.
متضاد: substantial
مشابه: flimsy, fragile, tenuous

- a poorly built, unsubstantial house
[ترجمه گوگل] یک خانه ضعیف و نامرغوب
[ترجمه ترگمان] خانه ای که به خوبی ساخته نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. As the unsubstantial intendance and unsound related laws, unmerited affiliated transactions are more and more which has attracted the attention of the academia and the community for a long time.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که مقصود ناموجه و قوانین نادرست مرتبط با آن، معاملات غیرمجاز وابسته روز به روز بیشتر می شود که مدت هاست توجه جامعه دانشگاهی و جامعه را به خود جلب کرده است
[ترجمه ترگمان]از آنجا که the و قوانین نادرست مرتبط با وی به وجود می آیند، معاملات وابسته به او بیشتر و بیشتر توجه دانشگاهیان و جامعه را به مدت طولانی به خود جلب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Shall I believe that unsubstantial death is amorous and keeps you in dark to be his paramour?
[ترجمه گوگل]آیا باور کنم که مرگ غیرمحتمل عاشقانه است و تو را در تاریکی نگه می دارد تا پیشوای او باشی؟
[ترجمه ترگمان]آیا باید باور کنم که مرگ من عاشقانه است و تو را در تاریکی نگه می دارد تا معشوقه او شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His arms enclosed only on unsubstantial image.
[ترجمه گوگل]بازوهای او فقط روی تصویر غیرقابل توجهی محصور شده بود
[ترجمه ترگمان]بازوانش فقط بر تصویر unsubstantial محصور شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. On the contrary, clich é s and unsubstantial lies dramatically reduce credibility, which should be averted matrimonial company.
[ترجمه گوگل]برعکس، کلیشه‌ها و دروغ‌های بی‌اساس به طور چشمگیری اعتبار را کاهش می‌دهد، که باید از شرکت زناشویی جلوگیری کرد
[ترجمه ترگمان]بر عکس، clich و unsubstantial به طور چشمگیری اعتبار و اعتبار را کاهش می دهد که باید از سوی شرکت زناشویی برگردانده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The vulgarism study of modern Chinese language is an unsubstantial tache in the history of researching common sayings of Chinese language.
[ترجمه گوگل]مطالعه ابتذال زبان چینی مدرن یک نکته غیرقابل اساسی در تاریخ تحقیق در مورد گفته های رایج زبان چینی است
[ترجمه ترگمان]مطالعه vulgarism از زبان چینی مدرن، به نام tache tache در تاریخ تحقیق و بررسی گفته های مشترک زبان چینی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Especially the theory study and the system construction of tourism planning are unsubstantial.
[ترجمه گوگل]به خصوص مطالعه تئوری و سیستم ساخت برنامه ریزی گردشگری غیرقابل اساسی است
[ترجمه ترگمان]به خصوص مطالعات نظری و ساخت سیستم برنامه ریزی گردشگری به وجود آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Within a minute afterwards, he was, to all outward appearance, as unsubstantial as ever.
[ترجمه گوگل]در عرض یک دقیقه پس از آن، او، به نظر ظاهری، مانند همیشه بی اساس بود
[ترجمه ترگمان]پس از یک دقیقه، مانند همیشه بر سر و بر خود آشکار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In every joint of this chain joint is the most unsubstantial one.
[ترجمه گوگل]در هر مفاصل این زنجیره غیرقابل توجه ترین مفصل وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در هر قسمت از این زنجیره یکی از most one وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واهی (صفت)
airy, unrealistic, chimerical, delusive, unreal, unsubstantial, romantic, suppositious, vagarious

بی اساس (صفت)
delusive, unsubstantial, baseless, unfounded, groundless, idle, insubstantial, vaporous, fragile

انگلیسی به انگلیسی

• not solid, not concrete, lacking a foundation; flimsy, weak

پیشنهاد کاربران

having little or no reality, or factual basis
هیچ پایه و اساس ی واقعی و حقیقی نداشتن

بپرس