فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unstops, unstopping, unstopped
حالات: unstops, unstopping, unstopped
• (1) تعریف: to take the stopper out of (a bottle or the like).
• متضاد: stop
• متضاد: stop
• (2) تعریف: to remove a blockage from; open.
• متضاد: stop
• مشابه: open
• متضاد: stop
• مشابه: open
- The plumber unstopped the drain.
[ترجمه گوگل] لوله کش لوله فاضلاب را باز کرد
[ترجمه ترگمان] لوله کش فاضلاب رو خالی میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لوله کش فاضلاب رو خالی میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید