unsteadily

جمله های نمونه

1. She tottered unsteadily down the stairs in her high-heeled shoes.
[ترجمه گوگل]او با کفش های پاشنه بلندش بی ثبات از پله ها پایین می رفت
[ترجمه ترگمان]با گام های لرزان از پله ها پایین رفت و با کفش های پاشنه بلند او به طبقه پایین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She staggered to her feet and tottered unsteadily across the room.
[ترجمه گوگل]تلوتلو از پاهایش بلند شد و بی‌ثبات در اتاق تکان خورد
[ترجمه ترگمان]تلوتلو خوران به طرف او رفت و تلوتلو خوران از اتاق خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. 'I had to see you,' he said unsteadily.
[ترجمه گوگل]او با بی ثباتی گفت: "من باید شما را می دیدم "
[ترجمه ترگمان]او با بی حالی گفت: باید میدیدمت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She swayed unsteadily as she got up from the bar.
[ترجمه گوگل]وقتی از میله بلند شد، بی‌ثبات تکان می‌خورد
[ترجمه ترگمان]وقتی از بار بلند شد، او تلوتلو خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She pulled herself unsteadily from the bed to the dresser.
[ترجمه گوگل]بی‌ثبات خودش را از روی تخت به سمت کمد کشید
[ترجمه ترگمان]او خود را از تخت تا کمد بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He drained the cup and unsteadily poured another.
[ترجمه گوگل]لیوان را آبکش کرد و یک فنجان دیگر ریخت
[ترجمه ترگمان]او جام را خالی کرد و با بی تعادلی سر دیگری ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He walked a little unsteadily, and with his fair crest drooping over something he cradled in his arms.
[ترجمه گوگل]کمی بی‌ثبات راه می‌رفت و تاج زیبایش را روی چیزی که در آغوشش گهواره کرده بود آویزان بود
[ترجمه ترگمان]کمی تلوتلو خورد و با گام های بلند خود را روی چیزی که در بازوهایش گرفته بود فرو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She roller - skated across rather unsteadily.
[ترجمه گوگل]او غلتکی - نسبتاً ناپایدار اسکیت زد
[ترجمه ترگمان]او با حالتی نامتعادل به این طرف و آن طرف اسکیت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He rose unsteadily and turned back to the shattered windows, breath coming in sobs.
[ترجمه گوگل]بی‌ثبات از جایش بلند شد و به سمت پنجره‌های شکسته برگشت، در حالی که نفسش در گریه می‌آمد
[ترجمه ترگمان]لرزان از جا بلند شد و به طرف پنجره شکسته برگشت، نفس در سینه حبس شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She stood up, a little unsteadily, and smoothed her frock.
[ترجمه گوگل]او کمی بی‌ثبات از جایش بلند شد و لباس‌هایش را صاف کرد
[ترجمه ترگمان]بلند شد، کمی تلوتلو خورد و پیراهنش را صاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. At which Father Dooley rose unsteadily in his seat and denounced the philosophy behind the words.
[ترجمه گوگل]در آن هنگام، پدر دولی بی‌ثبات روی صندلی‌اش بلند شد و فلسفه پشت این کلمات را محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]در این میان پدر دولی با حالتی نامتعادل در صندلیش جا به جا شد و فلسفه را پشت سر کلمات مورد انتقاد قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Chopra stood unsteadily on his feet.
[ترجمه گوگل]چوپرا بی ثبات روی پاهایش ایستاد
[ترجمه ترگمان]Chopra تلوتلو خوران روی پاهایش ایستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She walked unsteadily towards me.
[ترجمه گوگل]او با بی ثباتی به سمت من رفت
[ترجمه ترگمان]با گام های لرزان به طرف من آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Joe Asnett looked up as they walked unsteadily into the small flagstone floored back room.
[ترجمه گوگل]جو آسنت در حالی که بی‌ثبات به داخل اتاق کوچک پشتی با کف سنگی راه می‌رفتند، به بالا نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی آن ها با گام های لرزان به اتاق نشیمن کوچک رفتند، جو Asnett به بالا نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. To burn low and unsteadily; flicker.
[ترجمه گوگل]کم و ناپایدار سوختن سوسو زدن
[ترجمه ترگمان]برای سوزاندن، آرام و لرزان، خاموش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• shakily, in an unstable manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : unsteadiness
✅️ صفت ( adjective ) : unsteady
✅️ قید ( adverb ) : unsteadily
نا پایدار
لرزلرزان . [ ل َ ل َ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) در حال لرزش . مرتعش : گرفتار و دل زو شده ناامیدروان لرزلرزان به کردار بید. فردوسی . تنش لرزلرزان به کردار بیددل از جان شیرین شده ناامید. فردوسی . به پاسخ سخن لرزلرزان شنیدزروان گنهکاری آمد پدید. فردوسی . بپوشید . . .
نامتعادل
بدون تعادل، لرزان
بی نظیر

بطور نامنظم

بپرس