unspoken

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: assumed without being expressed or spoken; implied.
متضاد: explicit
مشابه: mute, tacit

- They have an unspoken agreement never to bring up the disturbing incident again.
[ترجمه گوگل] آنها توافقی ناگفته دارند که دیگر هرگز این حادثه نگران کننده را مطرح نکنند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک توافقنامه ناگفته و ناگفته دارند که هرگز دوباره این حادثه مزاحم را به وجود نمی آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There is an unspoken bond between the two soldiers.
[ترجمه گوگل] بین این دو سرباز پیوند ناگفته ای وجود دارد
[ترجمه ترگمان] بین این دو نفر یک پیوند ناگفته وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not expressed or uttered.
متضاد: spoken

- words left unspoken
[ترجمه گوگل] کلمات ناگفته مانده
[ترجمه ترگمان] کلمات ناگفته باقی ماند،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. His face was expressionless, but Alex felt the unspoken criticism.
[ترجمه گوگل]چهره اش بی بیان بود، اما الکس انتقادهای ناگفته را احساس کرد
[ترجمه ترگمان]چهره اش بی حالت بود، اما الکس انتقاد ناگفته را احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There is an unspoken understanding that Hugh will be in charge while Jeanne is away.
[ترجمه گوگل]درک ناگفته ای وجود دارد که هیو در زمانی که جین دور است، مسئول این کار خواهد بود
[ترجمه ترگمان]یک درک شفاهی وجود دارد مبنی بر اینکه هیو در حالی که ژان از اینجا دور است، مسئول آن خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There had been an unspoken agreement between them that he would not call for her at Seymour House.
[ترجمه گوگل]توافق ناگفته ای بین آنها وجود داشت که او را به سیمور هاوس دعوت نکند
[ترجمه ترگمان]بین آن ها یک توافق ناگفته وجود داشت که او را در خانه سیمور هاوس صدا نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The other unspoken fear here is of an outbreak of hooliganism.
[ترجمه گوگل]ترس ناگفته دیگر در اینجا از شیوع هولیگانیسم است
[ترجمه ترگمان]دیگر ترس ناگفته باقی مانده در اینجا ناشی از ولگردی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Most designers share the unspoken belief that fashion is a valid form of visual art.
[ترجمه گوگل]اکثر طراحان این باور ناگفته را دارند که مد یک شکل معتبر از هنر بصری است
[ترجمه ترگمان]اکثر طراحان باورهای ناگفته خود را به اشتراک می گذارند که مد شکل معتبری از هنر دیداری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There's an unspoken assumption in the department that Sue will take over the post when Ian leaves.
[ترجمه گوگل]یک فرض ناگفته در دپارتمان وجود دارد مبنی بر اینکه سو پس از خروج ایان این پست را به عهده خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان]یک فرضیه ناگفته در اداره وجود دارد که سو بعد از رفتن ایان اداره پست را بر عهده خواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There is an unspoken understanding that Hugh will be in charge while Jane is away.
[ترجمه گوگل]درک ناگفته‌ای وجود دارد که هیو تا زمانی که جین دور باشد، مسئول خواهد بود
[ترجمه ترگمان]یک درک ناگفته وجود دارد که هیو در حالی که جین از اینجا دور است، مسئول آن خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The look in her eyes filled in the unspoken words in her sentence.
[ترجمه گوگل]نگاه در چشمانش ناگفته های جمله اش را پر کرد
[ترجمه ترگمان]نگاهی که در چشمانش بود، کلمات ناگفته جمله او را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Something unspoken hung in the air between them.
[ترجمه گوگل]چیزی ناگفته در هوا بین آنها آویزان بود
[ترجمه ترگمان]چیزی ناگفته در هوا معلق ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The unspoken assumption in all the speculation is that Yeltsin is too sick to serve out his four-year term.
[ترجمه گوگل]فرض ناگفته در تمام گمانه زنی ها این است که یلتسین آنقدر بیمار است که نمی تواند دوره چهار ساله خود را بگذراند
[ترجمه ترگمان]فرض ناگفته در همه این شایعات این است که یلتسین بیش از آن بیمار است که برای دوره چهار ساله خود خدمت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There has long been an unspoken consensus across the party spectrum that challenging the system would be to enter a political minefield.
[ترجمه گوگل]مدت‌هاست که در میان طیف‌های حزبی اتفاق نظر ناگفته‌ای وجود دارد که به چالش کشیدن نظام، ورود به میدان مین سیاسی است
[ترجمه ترگمان]مدت ها است که یک اجماع ناگفته در میان طیف حزب وجود داشته است که چالش کشیدن سیستم را به چالش می کشد تا وارد میدان مین سیاسی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The air was suddenly thick with unspoken questions.
[ترجمه گوگل]هوا ناگهان غلیظ شد از سوالات ناگفته
[ترجمه ترگمان]ناگهان هوا پر از پرسش های ناگفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He feels himself wronged by unspoken accusations.
[ترجمه گوگل]او احساس می کند که با اتهامات ناگفته ظلم شده است
[ترجمه ترگمان]او خود را نسبت به اتهامات ناگفته احساس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The words echoed unspoken in her brain, sending tiny darts of pain through her veins.
[ترجمه گوگل]کلمات ناگفته در مغزش طنین انداز می شدند و تیرهای کوچکی از درد را در رگ هایش می فرستادند
[ترجمه ترگمان]کلمات ناگفته در مغزش طنین انداز شد و رشته های ریز درد را از درون رگ هایش به بیرون می فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not said, not expressed
if your thoughts, wishes, or feelings are unspoken, you do not tell other people about them.
when there is an unspoken agreement or understanding between people, their behaviour shows that they agree about something or understand it, even though they have never discussed it.

پیشنهاد کاربران

۱. بیان نشده. اظهار نشده. برزبان اورده نشده ۲. ضمنی. تلویحی
مثال:
The air was suddenly thick with unspoken questions.
جو ناگهان با پرسشهای بر زبان جاری نشده تیره شد.
مسکوت
بیان نشدنی
غیرقابل بیان
قانون ) نا نوشته
( حرف دل ) نگفته
نا گفته
توافقی
ضمنی
بر زبان نیامده
تلویحی

Un touchable things
آثار غیر مادی مثل زبان

بپرس