unspeakable

/ənˈspiːkəbl̩//ʌnˈspiːkəbl̩/

معنی: توصیف ناپذیر، غیر قابل بیان، نا گفتنی
معانی دیگر: بیان ناپذیر، وصف نکردنی، نگفتنی، وصف ناپذیر، خارج از قوه ی بیان انسان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unspeakably (adv.), unspeakableness (n.)
(1) تعریف: too objectionable or shocking to be expressed or described; extremely bad.
مشابه: outrageous

- unspeakable crimes
[ترجمه گوگل] جنایات غیر قابل وصف
[ترجمه ترگمان] چه جنایات عظیمی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: difficult to express in words; defying description.

- the unspeakable grandeur of the mountains
[ترجمه گوگل] عظمت وصف ناپذیر کوه ها
[ترجمه ترگمان] عظمت ناگفتنی کوه ها،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: that cannot or must not be spoken.

- an unspeakable name
[ترجمه گوگل] نامی ناگفتنی
[ترجمه ترگمان] یک اسم ناگفتنی …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. unspeakable atrocities
اعمال شنیع غیر قابل وصف

2. In life, we all have an unspeakable secret, an irreversible regret, an unreachable dream and an unforgettable love.
[ترجمه گوگل]همه ما در زندگی رازی ناگفتنی داریم، حسرتی جبران ناپذیر، رویایی دست نیافتنی و عشقی فراموش نشدنی
[ترجمه ترگمان]در زندگی، همه ما یک راز ناگفتنی، یک پشیمانی غیرقابل دسترسی و یک عشق فراموش نشدنی داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. No report can convey the unspeakable suffering that this war has caused.
[ترجمه گوگل]هیچ گزارشی نمی تواند رنج وصف ناپذیری را که این جنگ ایجاد کرده است، بیان کند
[ترجمه ترگمان]هیچ گزارشی نمی تواند رنجی ناگفتنی را که این جنگ به وجود آورده است، بیان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The judge described the offences as nauseating and unspeakable.
[ترجمه گوگل]قاضی این جرایم را تهوع‌آور و غیرقابل بیان توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]قاضی این تخلفات را تهوع آور و غیرقابل بیان توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She suffered unspeakable trouble while she considered all these questions.
[ترجمه گوگل]او در حالی که تمام این سؤالات را در نظر می گرفت، دچار مشکلات غیرقابل توصیفی شد
[ترجمه ترگمان]در حالی که او تمام این سوال ها را در ذهن مرور می کرد، دچار دردسر بزرگی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I hate to think of all the vile unspeakable things he did.
[ترجمه گوگل]از فکر کردن به تمام کارهای زشت و ناگفتنی که انجام داد متنفرم
[ترجمه ترگمان]متنفرم از اینکه به همه کارهایی که انجام داده فکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The stench coming from the toilets was quite unspeakable.
[ترجمه گوگل]بوی تعفن که از توالت ها می آمد کاملا غیرقابل توصیف بود
[ترجمه ترگمان]بوی گندی که از توالت ها وارد شده بود کاملا ناگفتنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The unspeakable anguish wrung his heart.
[ترجمه گوگل]اندوه وصف ناپذیری قلبش را آزار داد
[ترجمه ترگمان]اندوه ناگفتنی قلبش را فشرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The unspeakable odour clung to the room.
[ترجمه گوگل]بوی ناگفتنی به اتاق چسبیده بود
[ترجمه ترگمان]عطر ناگفتنی به اتاق چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. On top of which she had those unspeakable women in for tea so their unspeakable husbands will vote for your unspeakable programs.
[ترجمه گوگل]علاوه بر آن، او آن زنان ناگفته را برای خوردن چای در اختیار داشت تا شوهران ناگفته آنها به برنامه های ناگفته شما رای دهند
[ترجمه ترگمان]در بالای آن، آن زن های ناگفتنی را برای صرف چای دعوت کرده بودند تا شوهران ناگفتنی آن ها برای برنامه های unspeakable رای بدهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Smothered with gravy, garnished with unspeakable, uneatable edenwort and okra.
[ترجمه گوگل]خیس شده با سس، تزیین شده با دمنوش و بامیه ناگفتنی و غیرقابل خوردن
[ترجمه ترگمان]که با gravy آغشته به unspeakable و uneatable و okra خفه شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The human organism can withstand unspeakable physical pain.
[ترجمه گوگل]ارگانیسم انسان می تواند دردهای فیزیکی وصف ناپذیری را تحمل کند
[ترجمه ترگمان]موجود انسانی می تونه تحمل درد فیزیکی و ناگفتنی رو تحمل کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This man has done unspeakable things; he may be angered by my appearance.
[ترجمه گوگل]این مرد کارهای ناگفتنی انجام داده است او ممکن است از ظاهر من عصبانی شود
[ترجمه ترگمان]این مرد چیزهای ناگفتنی زیادی کرده است؛ ممکن است از ظاهر من عصبانی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توصیف ناپذیر (صفت)
indescribable, unspeakable

غیر قابل بیان (صفت)
unspeakable, inenarrable, inexpressible

نا گفتنی (صفت)
unspeakable, inexpressible

انگلیسی به انگلیسی

• unutterable, inexpressible; unbelievable; loathsome, horrible
if something is unspeakable, it is extremely unpleasant.

پیشنهاد کاربران

به شدت ناخوشایند
the unspeakable horrors of chemical weapons
( منبع: کالینز )
غیر قابل وصف، وصف ناپذیر، وحشتناک ( جرم و جنایت )
مثال:
. The unspeakable anguish wrung his heart

بپرس