unsound

/ənˈsaʊnd//ˌʌnˈsaʊnd/

معنی: غلط، نا درست، نا صحیح، ناخوش، ناسالم
معانی دیگر: بیمار، معیوب، سست، ناپابرجا، فاسد، خراب، آسیب دیده، نامستدل، نامعقول، غیر منطقی، (اقتصادی و غیره) پر مخاطره، بد، خلاف رویه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unsoundly (adv.), unsoundness (n.)
(1) تعریف: not solid, firm, or stable.
مترادف: insecure, rickety, shaky, unstable, unsteady, weak
متضاد: sound
مشابه: crumbling, decayed, decrepit, dilapidated, flimsy, precarious, rotten, unreliable, wobbly

- unsound wall supports
[ترجمه گوگل] تکیه گاه های دیوار ناسالم
[ترجمه ترگمان] پشتیبانی از دیوار نادرست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not firmly based on fact or reasoning; not true or logical; fallacious.
مترادف: fallacious, illogical, untenable
متضاد: sound
مشابه: defective, faulty, flimsy, incorrect, invalid, irrational, precarious, shaky, specious, spurious, unbalanced, unfounded, weak

- unsound ideas
[ترجمه گوگل] ایده های نامناسب
[ترجمه ترگمان] ایده های ناسالم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not physically or mentally healthy or strong.
مترادف: unstable
متضاد: sound
مشابه: ailing, decrepit, demented, deranged, diseased, ill, infirm, sickly, unbalanced, unhealthy, weak

(4) تعریف: not financially strong or secure.
متضاد: sound
مشابه: hazardous, ill-advised, imprudent, risky, unsteady, unwise

- an unsound investment
[ترجمه گوگل] یک سرمایه گذاری نامناسب
[ترجمه ترگمان] سرمایه گذاری ناسالم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: of sleep, easily or often disturbed; light.
مترادف: light
متضاد: sound
مشابه: fitful, restless, uneasy

جمله های نمونه

1. unsound banking
بانکداری برخلاف رویه

2. unsound investments finally led to his ruin
سرمایه گذاری های پر مخاطره بالاخره موجب تباهی او شد.

3. unsound reasoning
استدلال غلط

4. unsound teeth
دندان های ناسالم

5. all unsound produce is refused at the market
هیچ یک از محصولات کشاورزی آسیب دیده در بازار پذیرفته نخواهد شد.

6. it is unsound to say that . . .
نامعقول است که بگوییم . . .

7. a building of unsound foundations
یک ساختمان سست بنیاد

8. a man of unsound mind
مردی با افکار ناسالم (دیوانه)

9. The national tests were educationally unsound.
[ترجمه گوگل]آزمون های سراسری از نظر آموزشی ناموفق بود
[ترجمه ترگمان]تست های ملی خیلی غلط بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The use of disposable products is considered ecologically unsound.
[ترجمه گوگل]استفاده از محصولات یکبار مصرف از نظر زیست محیطی نامناسب تلقی می شود
[ترجمه ترگمان]استفاده از محصولات یک بار مصرف از نظر اکولوژیکی در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The project is environmentally unsound.
[ترجمه گوگل]این پروژه از نظر زیست محیطی ناسازگار است
[ترجمه ترگمان]این پروژه از نظر محیطی ناسالم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Around 1902 the Leversons lost money through an unsound investment.
[ترجمه گوگل]در حدود سال 1902، لورسون ها از طریق سرمایه گذاری نامناسب پول خود را از دست دادند
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۰۲، Leversons پول را از طریق یک سرمایه گذاری نادرست از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. With Bobbie, unsound judgments were not a real possibility.
[ترجمه گوگل]با بابی، قضاوت های نادرست یک امکان واقعی نبود
[ترجمه ترگمان]با بابی، قضاوت unsound امکان نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The church was structurally unsound.
[ترجمه گوگل]کلیسا از نظر ساختاری نامناسب بود
[ترجمه ترگمان]بدون شک، کلیسا از لحاظ ساختاری روشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His lungs were unsound.
[ترجمه گوگل]ریه هایش سالم نبود
[ترجمه ترگمان]ریه های او ناسالم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The horse moved on to unsound ground, feeling the danger and scrabbling for a foothold.
[ترجمه گوگل]اسب به سمت زمین ناسالم حرکت کرد و خطر را احساس کرد و برای جای پایی خراشید
[ترجمه ترگمان]اسب به سمت زمین unsound حرکت می کرد و احساس خطر و تقلا برای یک جای پا تقلا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غلط (صفت)
amiss, foul, false, awry, wrong, incorrect, erroneous, inaccurate, unsound, peccant, phony, phoney, fallacious

نا درست (صفت)
amiss, foul, false, vicious, dishonest, spurious, wrong, incorrect, erroneous, inaccurate, unsound, unfair, crooked, jackleg, impure, phony, phoney, sinister, inconsequent, inconsecutive, untrue, imprecise, inexact, trumped-up

ناصحیح (صفت)
bad, wrong, incorrect, unsound, unjust, wrongful, peccant

ناخوش (صفت)
sick, ill, unwell, morbid, unsound, peccant, sickly, unhealthy, crapulous

ناسالم (صفت)
morbid, unsound, unhealthy, insanitary

تخصصی

[نساجی] معیوب-خراب

انگلیسی به انگلیسی

• unhealthy, weak, infirm; faulty, flawed; shaky, unstable
if a conclusion or method is unsound, it is based on ideas that are wrong.
if something such as a building or other structure is unsound, it is in poor condition and is likely to collapse or break.

پیشنهاد کاربران

نامعقول و غیرمعمول.
It sound reasonable. به نظر می رسد نامعقول باشد.
Your words are unsound. چیزی که می گویی لایعقل ( غیرمنطقی ) است.
If a person's activities or judgment are unsound, they are not good enough, acceptable, or able to be trusted.
جرم
گناه
کوتاهی
تقصیر
غیرقابل اعتماد
سست ( بیشتر راجب به ساختمان، بنا، سازه و . . . )
unsound wall supports
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نا معقول، نا خوشایند، غلط ( بیشتر راجب به عقاید، نظر، فکر و . . . )
...
[مشاهده متن کامل]

unsound reasoning
. . . it is unsound to say that
unsound ideas
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ناسالم، دیوانه ( بیشتر راجب به بیماری ذهنی و روحی )
mentally unsound
a man of unsound mind

بپرس