unsociable

/ʌnˈsoʊʃəbl̩//ʌnˈsəʊʃəbl̩/

معنی: گوشه نشین، غیر اجتماعی، گریزان از اجتماع
معانی دیگر: منزوی، انزواطلب، اجتماع گریز، مردم گریز، کم معاشرت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: tending not to seek the companionship of others; solitary.
متضاد: convivial, gregarious, sociable, social
مشابه: antisocial, solitary

(2) تعریف: not friendly or agreeable when with others.
متضاد: friendly, sociable, social
مشابه: antisocial, cool

جمله های نمونه

1. I wouldn't entertain the idea of such an unsociable job.
[ترجمه گوگل]من فکر چنین شغل غیرقابل معاشرتی را ندارم
[ترجمه ترگمان]من تصور نمی کنم که این یک شغل اجتماعی اجتماعی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I was feeling very unsociable, so I didn't go to the party.
[ترجمه گوگل]خیلی احساس غیر اجتماعی می کردم، بنابراین به مهمانی نرفتم
[ترجمه ترگمان]احساس ناخوشایندی داشتم، بنابراین به مهمانی نرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I am by no means an unsociable person.
[ترجمه گوگل]من به هیچ وجه آدم غیر اجتماعی نیستم
[ترجمه ترگمان]من به هیچ وجه اجتماعی نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Southall was grumpy and unsociable, not like him.
[ترجمه گوگل]ساوتال بدخلق و غیر اجتماعی بود، نه مثل او
[ترجمه ترگمان]Southall خشن و خشن بود، نه مثل او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The hours can be long and sometimes unsociable, and the responsibilities testing.
[ترجمه گوگل]ساعت‌ها می‌توانند طولانی و گاهی غیرقابل معاشرت باشند، و مسئولیت‌ها آزمایش شوند
[ترجمه ترگمان]ساعت ها می تواند دراز و گاهی اوقات مودبانه تر باشد، و مسیولیت های آزمون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Being unsociable can be very catching.
[ترجمه گوگل]غیر اجتماعی بودن می تواند بسیار جذاب باشد
[ترجمه ترگمان]اجتماعی بودن نمی تواند بسیار جذاب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was taciturn and unsociable,(sentence dictionary) and rarely spoke to you.
[ترجمه گوگل]او کم حرف و غیر اجتماعی بود (فرهنگ جملات) و به ندرت با شما صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]او کم حرف و خاموش بود (فرهنگ لغت را تلفظ می کرد)و بندرت با شما صحبت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His unsociable character makes it hard for us to get along with each other.
[ترجمه گوگل]شخصیت غیرقابل معاشرت او، کنار آمدن با یکدیگر را برای ما سخت می کند
[ترجمه ترگمان]شخصیت اجتماعی او برای ما دشوار است که با هم برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The unsociable person is hardly fit for a diplomat.
[ترجمه گوگل]فرد غیر اجتماعی به سختی برای یک دیپلمات مناسب است
[ترجمه ترگمان]فرد اجتماعی به سختی برای یک دیپلمات مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The man's unsociable behavior gradually alienated him from all his friends.
[ترجمه گوگل]رفتار غیر اجتماعی مرد کم کم او را از همه دوستانش دور کرد
[ترجمه ترگمان]رفتار اجتماعی مرد رفته رفته او را از همه دوستانش بیگانه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is masterful and rather unsociable.
[ترجمه گوگل]او استاد و نسبتا غیر اجتماعی است
[ترجمه ترگمان]رفتارش سرد و آمرانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He taciturn and unsociable, and rarely spoke to you.
[ترجمه گوگل]او کم حرف و غیر اجتماعی بود و به ندرت با شما صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]کم حرف می زد و کم حرف می زد و بندرت با تو حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The woman's unsociable behaviour gradually alienated her from all her friends.
[ترجمه گوگل]رفتار غیر اجتماعی زن به تدریج او را از همه دوستانش دور کرد
[ترجمه ترگمان]رفتار اجتماعی زن بتدریج او را از همه دوستانش دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Living alone, unsociable, having no companions, much less confidants, a hermit may lose polish, graciousness.
[ترجمه گوگل]تنها زندگی کردن، غیر اجتماعی بودن، نداشتن همدم، چه کمتر افراد معتمد، یک گوشه نشین ممکن است زیبایی و مهربانی خود را از دست بدهد
[ترجمه ترگمان]تنها زندگی می کنند، بی معاشرت، هیچ رفیقی، خیلی کم تر محرم اسرار، یک راهب هم ممکن است polish را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Thus the child will grow to be unsociable and eccentric.
[ترجمه گوگل]بنابراین کودک غیر اجتماعی و غیرعادی می شود
[ترجمه ترگمان]از این رو کودک فقیر و غیر عادی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گوشه نشین (صفت)
unsociable

غیر اجتماعی (صفت)
asocial, unsociable, unsocial, dissocial, dissociable

گریزان از اجتماع (صفت)
unsociable

انگلیسی به انگلیسی

• unfriendly, uncongenial; reticent, aloof, distant; not conducive to social interaction
unsociable people do not like talking to other people and try to avoid meeting them; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

1. منزوی. کناره گیر. مردم گریز 2. غیر اجتماعی. غیر معاشرتی. نجوش 3. مردم گریزانه
غیر اجتماعی

بپرس