فعل گذرا ( transitive verb )حالات: unsnaps, unsnapping, unsnapped
• : تعریف: to undo the snaps of, esp. to unfasten by this action.
انگلیسی به انگلیسی
• open by unfastening snaps
پیشنهاد کاربران
باز کردن قفل یا دکمه ای که با "چفت" یا "بند فشاری" بسته شده باشد یعنی چیزی که با یک "کلیک" یا "چفت" بسته شده، آن را باز کنی. مثال: She unsnapped her purse and took out some money. ( او کیفش را باز کرد و مقداری پول بیرون آورد. ) ... [مشاهده متن کامل]
باز شدن ناگهانی چیزی که با فشار یا کشش بسته بود یعنی چفت یا بندی که با فشار نگه داشته می شد، ناگهان باز شود. مثال: The dog's leash unsnapped and it ran away. ( قلاده ی سگ باز شد و سگ فرار کرد. ) ( مجازاً ) از هم پاشیدن یا از دست دادن کنترل گاهی در حالت غیررسمی به معنی "از هم گسیختن" یا "کنترل از دست دادن" هم می آید، شبیه به "break down" یا "snap" در انگلیسی. مثال: After too much stress, he just unsnapped. ( بعد از فشار زیاد، کاملاً از هم پاشید. ) خلاصه: باز کردن چیزی که چفت شده. باز شدن ناگهانی. مجازاً: از هم گسیختن یا شکستن روانی . chatgpt