unsling


(تفنگ و غیره) از شانه برداشتن، از فلاخن پرتاب کردن، پرتاب کردن، رها کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unslings, unslinging, unslung
(1) تعریف: to take out of a sling, or to remove from a slung position.

(2) تعریف: to remove slings from (esp. the yard of a ship).

پیشنهاد کاربران

مثلا کسی بچه ای ک تو بغل یا رو دوشش هست رو بباره پایین

بپرس