1. Memories grow less vivid, recent experiences are unshared, and imagined caresses across the kilometres become harder to conjure.
[ترجمه گوگل]خاطرات کمتر زنده میشوند، تجربیات اخیر به اشتراک گذاشته نمیشوند، و تجسم نوازشهای خیالی در طول کیلومترها سختتر میشود [ترجمه ترگمان]خاطرات کم تر زنده می شوند، تجربه های اخیر غیر پیوندی است و نوازش آن ها در عرض چند کیلومتر دشوارتر می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. An unshared life, be it joyful or in pain, is a punishment.
[ترجمه گوگل]زندگی مشترک، چه شاد و چه دردناک، مجازات است [ترجمه ترگمان]یک زندگی غیر پیوندی، شاد یا در درد، یک مجازات است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Unshared joy is an unlighted candle.
[ترجمه Reihan] یه اصطلاحه میگه که شادی ای که به اشتراک گذاشته نشه مثل یه شمع روشن نشده میمونه
|
[ترجمه گوگل]شادی مشترک یک شمع روشن نشده است [ترجمه ترگمان]شادی unshared یک شمع خاموش است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Its promise of absolution moved her to believe that her most private, unshared agonies might be lifted.
[ترجمه گوگل]وعده تبرئه آن، او را به این باور رساند که ممکن است خصوصیترین و مشترکترین رنجهایش برطرف شود [ترجمه ترگمان]عفو و بخشایش او باعث شد تا باور کند که most و unshared ممکن است از دست برود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Passwords may only be added if the workbook is unshared at the time of protection.
[ترجمه گوگل]تنها در صورتی میتوان گذرواژهها را اضافه کرد که کتاب کار در زمان حفاظت، اشتراکگذاری نشده باشد [ترجمه ترگمان]اگر نظامنامه در زمان حفاظت غیر پیوندی صورت نگیرد، ممکن است که گذرواژه ها افزوده شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He was continually giving vent to a hearty, sonorous, unshared laugh.
[ترجمه گوگل]او مدام به خنده ای صمیمانه، پرآوازه و بدون اشتراک هوا می داد [ترجمه ترگمان]پیوسته از ته دل می خندید و از ته دل می خندید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. How Mei Lisa can be able to retrieve the father, the unshared love?
[ترجمه گوگل]چگونه می لیزا می تواند پدر، عشق مشترک را بازیابی کند؟ [ترجمه ترگمان]چگونه لیزا می تواند پدر، عشق غیر پیوندی را به دست آورد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید