unshackle

/ənˈʃækəl//ənˈʃækəl/

معنی: از زنجیر ازاد کردن، از قید و بند ازاد کردن
معانی دیگر: غل و زنجیر زندانی را باز کردن، از قید و بند آزاد کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unshackles, unshackling, unshackled
• : تعریف: to free from or as from shackles; liberate or release.
متضاد: shackle
مشابه: release

جمله های نمونه

1. He can unshackle you from the love of money.
[ترجمه گوگل]او می تواند شما را از عشق به پول باز کند
[ترجمه ترگمان]اون می تونه تو رو از عشق پول در بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Unshackle the port anchor from the chain before three o'clock afternoon.
[ترجمه گوگل]قبل از ساعت سه بعد از ظهر لنگر بندر را از زنجیر باز کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از ساعت سه بعد از ظهر لنگر را از زنجیر دور کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The decision to unshackle the yuan from its two-year peg to the dollar has been met with mixed views.
[ترجمه گوگل]تصمیم برای باز کردن یوان از پیوند دو ساله خود به دلار با نظرات متفاوتی روبرو شده است
[ترجمه ترگمان]تصمیم برای کاهش یوان از میخ دو ساله خود به دلار با دیدگاه های مختلف ملاقات شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When countries of the size of China and India, together accounting for billion people begin to unshackle their creative energies, it impacts on the whole world.
[ترجمه گوگل]زمانی که کشورهایی به وسعت چین و هند، که با هم میلیاردها نفر را تشکیل می دهند، شروع به از بین بردن انرژی های خلاق خود می کنند، بر کل جهان تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]زمانی که کشورها به اندازه چین و هند، با هم accounting میلیارد نفر را تشکیل می دهند، شروع به بهره برداری از انرژی های خلاق خود می کنند، که بر تمام جهان تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When mutinous sailors were put in irons in the olden days, nobody was allowed to unshackle them.
[ترجمه گوگل]زمانی که در قدیم ملوانان شورشی را داخل آهن می‌گذاشتند، هیچ کس اجازه نداشت بند آنها را باز کند
[ترجمه ترگمان]وقتی که دو ملوان یاغی در روزگار قدیم آهن به زنجیر بسته بودند، هیچ کس اجازه نمی داد که آن ها را از هم جدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wireless communication is ubiquitous, after all, so why can't we permanently unshackle our electronics from power cables too?
[ترجمه گوگل]به هر حال، ارتباطات بی‌سیم در همه جا وجود دارد، پس چرا ما نمی‌توانیم به طور دائمی لوازم الکترونیکی خود را از کابل‌های برق نیز جدا کنیم؟
[ترجمه ترگمان]ارتباط بی سیم در همه جا حاضر است، پس چرا ما نمی توانیم همیشه الکترونیکی خود را از کابل های برق پیاده کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At least since Reagan, the consensus was that you just had to make the pie grow, and the best way to do that was to unshackle markets and investors, and then get out of the way.
[ترجمه گوگل]حداقل از زمان ریگان، اتفاق نظر این بود که شما فقط باید پای را رشد دهید، و بهترین راه برای انجام این کار این بود که بازارها و سرمایه گذاران را آزاد کنید و سپس از مسیر خارج شوید
[ترجمه ترگمان]حداقل از زمان ریگان، اتفاق نظر وجود داشت که شما فقط باید این کیک را بزرگ کنید، و بهترین راه برای انجام این کار این بود که بازارها و سرمایه گذاران را از بین ببرید، و بعد از آن بیرون بروید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Instead of helping to repress that desire, why don't we help unshackle it?
[ترجمه گوگل]به جای کمک به سرکوب آن میل، چرا به رفع آن کمک نمی کنیم؟
[ترجمه ترگمان]به جای آن که به خود کمک کنی، چرا ما به این موضوع کمک نکنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Traders were quick to bid up equities and commodities and sell Treasuries after China pledged to once again unshackle the renminbi's exchange rate.
[ترجمه گوگل]پس از اینکه چین متعهد شد دوباره نرخ ارز رنمینبی را باز کند، معامله گران به سرعت سهام و کالاها را پیشنهاد دادند و اوراق خزانه بفروشند
[ترجمه ترگمان]بازرگانان سریعا پیشنهاد قیمت سهام و کالاها را رد کردند و اسناد خزانه داری را پس از آنکه چین وعده داد بار دیگر نرخ ارز renminbi را مجددا تثبیت کرد، به فروش رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از زنجیر ازاد کردن (فعل)
unshackle

از قید و بند ازاد کردن (فعل)
unshackle

انگلیسی به انگلیسی

• release from restraints; free

پیشنهاد کاربران

To release or free someone or something from restraints or restrictions. “Unshackle” is often used metaphorically to describe a sense of liberation or freedom from emotional or mental burdens.
رهایی یا خلاص کردن کسی یا چیزی از قیود یا محدودیت.
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب به صورت استعاری برای توصیف احساس رهایی یا آزادی از بارهای عاطفی یا ذهنی استفاده می شود.
مثال؛
I finally unshackled myself from toxic relationships.
In a discussion about personal growth, someone might share, “Learning to forgive and let go is the key to unshackling yourself from the past. ”
A motivational speaker might encourage their audience, “Unshackle your mind and embrace new possibilities. ”

بپرس