1. The people esteemed the president for his unselfishness.
[ترجمه گوگل]مردم رئیس جمهور را به خاطر بی خودی اش مورد احترام قرار دادند
[ترجمه ترگمان]مردم به خاطر unselfishness به رئیس جمهور احترام می گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مردم به خاطر unselfishness به رئیس جمهور احترام می گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Qualities such as unselfishness, sensitivity, honesty, and temperament would also be key factors in the total person.
[ترجمه گوگل]ویژگی هایی مانند بی خودی، حساسیت، صداقت، و خلق و خوی نیز عوامل کلیدی در کل فرد هستند
[ترجمه ترگمان]شرایطی مانند عدم خودخواهی، حساسیت، صداقت و خلق و خوی عامل کلیدی در کل فرد خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]شرایطی مانند عدم خودخواهی، حساسیت، صداقت و خلق و خوی عامل کلیدی در کل فرد خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She was the soul of unselfishness, as her ready offer to vacate her bedroom had shown yet again.
[ترجمه گوگل]او روح بی خودی بود، همانطور که پیشنهاد آماده او برای تخلیه اتاق خوابش دوباره نشان داده بود
[ترجمه ترگمان]او روح unselfishness بود، به عنوان پیشنهاد آماده برای خالی کردن اتاق خواب او دوباره نشان داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او روح unselfishness بود، به عنوان پیشنهاد آماده برای خالی کردن اتاق خواب او دوباره نشان داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Certainly, their post-game talk was all about unselfishness, ball-sharing and togetherness.
[ترجمه گوگل]مطمئناً صحبتهای بعد از بازی آنها درباره بیخودی، تقسیم توپ و با هم بودن بود
[ترجمه ترگمان]مسلما، صحبت های پس از بازی آن ها در مورد عدم unselfishness، اشتراک گذاری توپ و با هم بودن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مسلما، صحبت های پس از بازی آن ها در مورد عدم unselfishness، اشتراک گذاری توپ و با هم بودن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Unselfishness and selflessness are the signs of a mature person.
[ترجمه گوگل]بی خودی و ایثار از نشانه های یک فرد بالغ است
[ترجمه ترگمان]unselfishness و از خود گذشتگی نشانه یک فرد بالغ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]unselfishness و از خود گذشتگی نشانه یک فرد بالغ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Such unselfishness ought to be rewarded.
[ترجمه گوگل]چنین بی خودی باید پاداش داده شود
[ترجمه ترگمان]این بخشندگی و بخشندگی باید پاداش بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این بخشندگی و بخشندگی باید پاداش بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. His unselfishness gave him great intellectual roominess.
[ترجمه گوگل]بی خودی او فضای فکری زیادی به او داد
[ترجمه ترگمان]او بخشندگی بزرگی به او بخشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او بخشندگی بزرگی به او بخشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It'stands for the spirit of hard work and unselfishness.
[ترجمه گوگل]این نشان دهنده روحیه سخت کوشی و بی خودی است
[ترجمه ترگمان]این برای روح کار سخت و عدم خودخواهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این برای روح کار سخت و عدم خودخواهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Jeff Green: His playmaking skills and unselfishness at the four get him consideration.
[ترجمه گوگل]جف گرین: مهارت های بازی سازی و بی خودی او در این چهار نفر باعث توجه او می شود
[ترجمه ترگمان]جف به گرین می گوید: مهارت های playmaking و بخشندگی او در چهار مورد نظرش را جلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]جف به گرین می گوید: مهارت های playmaking و بخشندگی او در چهار مورد نظرش را جلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. According to Confucius, benevolence means courtesy, loyalty and unselfishness.
[ترجمه گوگل]از نظر کنفوسیوس، خیرخواهی به معنای ادب، وفاداری و بی خودی است
[ترجمه ترگمان]با توجه به کنفوسیوس، خیرخواهی یعنی ادب، وفاداری و بخشندگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]با توجه به کنفوسیوس، خیرخواهی یعنی ادب، وفاداری و بخشندگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Altruism is a rather new word for unselfishness, coined by 19th century humanist philosopher Auguste Comte as an alternative to egoism, which means putting oneself above all else.
[ترجمه گوگل]نوع دوستی واژه ای نسبتاً جدید برای بی خودخواهی است که توسط فیلسوف اومانیست قرن نوزدهم، آگوست کنت، به عنوان جایگزینی برای خود گرایی، که به معنای خود را بالاتر از هر چیز دیگری قرار می دهد، ابداع کرد
[ترجمه ترگمان]Altruism یک واژه نسبتا جدید برای unselfishness است، که توسط فیلسوف humanist قرن نوزدهم به عنوان جایگزینی برای خودخواهی، که به معنی قرار دادن خود بیش از هر چیز دیگر است، ابداع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]Altruism یک واژه نسبتا جدید برای unselfishness است، که توسط فیلسوف humanist قرن نوزدهم به عنوان جایگزینی برای خودخواهی، که به معنی قرار دادن خود بیش از هر چیز دیگر است، ابداع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Rural people show more devotion and unselfishness than do their urban cousins.
[ترجمه گوگل]مردم روستا نسبت به پسرعموهای شهری خود فداکاری و بی خودی بیشتری نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]مردم روستایی نسبت به همتایان شهری خود devotion و بخشندگی بیشتری نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مردم روستایی نسبت به همتایان شهری خود devotion و بخشندگی بیشتری نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Father instilled unselfishness in his son.
[ترجمه گوگل]پدر بی خودی را به پسرش القا کرد
[ترجمه ترگمان]پدر در پسرش از خود گذشتگی کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]پدر در پسرش از خود گذشتگی کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. There can be no solutions until humanity has learned the meaning of words like co-operation, unselfishness, fraternity and trust.
[ترجمه گوگل]هیچ راه حلی وجود ندارد تا زمانی که بشریت معنای کلماتی مانند همکاری، بی خودی، برادری و اعتماد را نیاموخته باشد
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که بشریت معنی کلماتی مانند هم کاری، عدم خودخواهی، برادری و اعتماد را فرا گرفته است، هیچ راه حلی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که بشریت معنی کلماتی مانند هم کاری، عدم خودخواهی، برادری و اعتماد را فرا گرفته است، هیچ راه حلی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. I ran through all the obvious reasons: commitment, shared interests, unselfishness, physical attraction, communication.
[ترجمه گوگل]همه دلایل واضح را پشت سر گذاشتم: تعهد، علایق مشترک، بی خودی، جذابیت فیزیکی، ارتباطات
[ترجمه ترگمان]من تمام دلایل واضح را دنبال کردم: تعهد، علایق مشترک، عدم خودخواهی، جاذبه فیزیکی، ارتباطات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]من تمام دلایل واضح را دنبال کردم: تعهد، علایق مشترک، عدم خودخواهی، جاذبه فیزیکی، ارتباطات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید