unsatisfied

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of satisfied.

جمله های نمونه

1. The unsatisfied workers are rioting in the streets.
[ترجمه گوگل]کارگران ناراضی در خیابان ها شورش می کنند
[ترجمه ترگمان]کارگران ناراضی در خیابان ها شورش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The boss is unsatisfied with the tardy tempo.
[ترجمه گوگل]رئیس از سرعت تاخیر ناراضی است
[ترجمه ترگمان]رئیس ناراضی به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The novel had interested him, but left him unsatisfied.
[ترجمه اوا] رمان توجه او را جلب کرده بود اما او ناراضی به نظر می رسید
|
[ترجمه گوگل]این رمان او را مورد توجه قرار داده بود، اما او را ناراضی رها کرد
[ترجمه ترگمان]رمان توجهش را جلب کرده بود، اما ناراضی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The poll suggests that the strongest unsatisfied appetite for home computers isn't among the richest consumers.
[ترجمه گوگل]این نظرسنجی نشان می دهد که قوی ترین اشتهای ناراضی برای رایانه های خانگی در میان ثروتمندترین مصرف کنندگان نیست
[ترجمه ترگمان]این نظرسنجی نشان می دهد که قوی ترین اشتهای برطرف شده برای کامپیوترهای خانگی در بین ثروتمندان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The centre helps people who are unsatisfied with the solicitors they are given.
[ترجمه گوگل]این مرکز به افرادی که از وکیل هایی که به آنها داده می شود ناراضی هستند کمک می کند
[ترجمه ترگمان]این مرکز به افرادی که از مشاوران حقوقی ناراضی هستند کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But other men, who remain unsatisfied, continue to grow step by step to new levels.
[ترجمه گوگل]اما مردان دیگر، که ناراضی باقی می مانند، به رشد گام به گام به سطوح جدید ادامه می دهند
[ترجمه ترگمان]اما افراد دیگر، که ناراضی هستند، با قدم به مرحله جدید به رشد خود ادامه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One of my few remaining unsatisfied ambitions is to get into the old man's study.
[ترجمه گوگل]یکی از معدود جاه طلبی های ارضا نشده من این است که وارد مطالعه پیرمرد شوم
[ترجمه ترگمان]یکی از معدود ambitions باقی مانده من، رسیدن به مطالعه پیرمرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But everyone knew, even then, about unsatisfied or sublimated or postponed desires: the final step must be action.
[ترجمه گوگل]اما همه حتی در آن زمان درباره امیال ارضا نشده یا تصعید شده یا به تعویق افتاده می دانستند: گام نهایی باید عمل باشد
[ترجمه ترگمان]اما همه می دانستند که، در آن زمان، در مورد ناراضی بودن یا متعال، یا به تعویق افتادن امیال، گام نهایی باید عملی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I have a nagging sense of being unsatisfied with my behaviour, as though I was doing something morally wrong.
[ترجمه گوگل]من احساس آزاردهنده ای دارم که از رفتارم راضی نیستم، انگار که از نظر اخلاقی کار اشتباهی انجام می دهم
[ترجمه ترگمان]من از رفتار و رفتارم ناراضی هستم، مثل اینکه کاری را اشتباه انجام داده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There is a huge unsatisfied demand for such mortgages from borrowers, as Standard Life discovered.
[ترجمه گوگل]همانطور که استاندارد لایف کشف کرد، تقاضای نارضایتی زیادی برای چنین وام‌های مسکنی از سوی وام‌گیرندگان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]همانطور که زندگی استاندارد کشف شد، تقاضای ناراضی زیادی برای چنین وام هایی از وام گیرندگان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The compromise left all sides unsatisfied.
[ترجمه گوگل]سازش همه طرف ها را ناراضی کرد
[ترجمه ترگمان]این توافق همه طرف ناراضی را ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They represent the stark twilight and unsatisfied thoughts which all have.
[ترجمه گوگل]آنها نمایانگر گرگ و میش شدید و افکار ناراضی هستند که همه دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها مظهر تاریکی مطلق و unsatisfied هستند که همه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was disillusioned and returned unsatisfied.
[ترجمه گوگل]او ناامید شد و ناراضی برگشت
[ترجمه ترگمان]او از اشتباه منصرف شده بود و ناراضی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• disappointed, displeased, not satisfied
if you are unsatisfied, you are disappointed because you have not got what you wanted.

پیشنهاد کاربران

ناراضی
ارضا نشده
حرف اضافه آن در جمله "with" است.
His parents are unsatisfied with him.
اقناع نشده
برآورده نشده . اشباع نشده
برطرف نشده ( demand )
ناخشنود

بپرس