• : تعریف: past tense and past participle of unsay.
صفت ( adjective )
• : تعریف: not spoken, though thought of; unmentioned; unstated.
جمله های نمونه
1. What I remember fondly has nothing unsaid.
[ترجمه گوگل]آنچه را که با علاقه به یاد دارم، هیچ ناگفته ای ندارد [ترجمه ترگمان]چیزی که یادمه، هیچ چیز ناگفته نذاشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Some things, Donald, are better left unsaid.
[ترجمه گوگل]برخی چیزها، دونالد، بهتر است ناگفته بماند [ترجمه ترگمان]بعضی چیزها، دونالد، بهتر از ناگفته باقی می ماند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Some things are better left unsaid.
[ترجمه عیسی قاسمی] بهتره بعضی چیزا ناگفته بمونند
|
[ترجمه گوگل]بعضی چیزها ناگفته بمانند بهتر است [ترجمه ترگمان]بعضی چیزها ناگفته باقی می مانند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Bill Bradley says too much is going unsaid between blacks and whites.
[ترجمه گوگل]بیل بردلی می گوید که بین سیاه پوستان و سفیدپوستان ناگفته های زیادی وجود دارد [ترجمه ترگمان]بیل بردلی زیادی می گوید که بین سیاه ها و سفیدها نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. What is said cannot be easily unsaid.
[ترجمه گوگل]آنچه گفته می شود را نمی توان به راحتی نگفت [ترجمه ترگمان]چیزی که گفته می شود نمی تواند به سادگی ناگفته بماند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. What is said cannot be unsaid.
[ترجمه گوگل]آنچه گفته می شود نمی تواند ناگفته باشد [ترجمه ترگمان]چیزی که گفته می شود نمی تواند ناگفته بماند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It was what she left unsaid that worried me.
[ترجمه گوگل]این ناگفته هایی بود که مرا نگران کرد [ترجمه ترگمان]این چیزی بود که او ناگفته گذاشته بود که مرا نگران کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. By swallowing evil words unsaid, no one has ever harmed his stomach. Winston Churchill
[ترجمه گوگل]با قورت دادن ناگفته های شیطانی، هیچکس به شکمش آسیبی نرسانده است وینستون چرچیل [ترجمه ترگمان]با قورت دادن واژه های شیطانی، هیچ کس هرگز به شکمش صدمه نزده و ین ستون چرچیل … [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Some things were better left unsaid.
[ترجمه گوگل]بعضی چیزها بهتر است ناگفته بماند [ترجمه ترگمان]بعضی چیزها ناگفته مانده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. At the last minute a sense of something unsaid made her hurry after him.
[ترجمه گوگل]در آخرین لحظه احساس ناگفته ای باعث شد او با عجله به دنبال او بیفتد [ترجمه ترگمان]در لحظه آخر، احساسی ناگفته چیزی ناگفته او را دنبال کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Unlaced, unzipped, unpinned, unclipped, unrolled, unsaid, undone, she thought, and smiled to herself.
[ترجمه گوگل]او فکر کرد، زیپ را باز کرد، سنجاق را باز کرد، گیره را باز نکرد، باز کرد، ناگفته، باز کرد و با خودش لبخند زد [ترجمه ترگمان]باز هم باز شد، باز شد، باز شد، باز شد، باز شد، باز شد، باز شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The rest of the remark he left unsaid, but it did not need spelling out.
[ترجمه گوگل]بقیه سخنان را ناگفته گذاشت، اما نیازی به املای آن نداشت [ترجمه ترگمان]بقیه حرف هایی که ناگفته مانده بود، ناگفته نماند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Something must always be left unsaid.
[ترجمه گوگل]همیشه باید چیزی ناگفته بماند [ترجمه ترگمان]چیزی باید همیشه ناگفته مانده باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The best way to leave things unsaid is to leave them unthought, or if I've thought them, not to dwell on them.
[ترجمه گوگل]بهترین راه برای ناگفته گذاشتن چیزها این است که آنها را نادیده رها کنیم، یا اگر فکر کرده ام، روی آنها تمرکز نکنم [ترجمه ترگمان]بهترین راه این است که چیزهایی را ناگفته بگذاریم که ناگفته بماند، یا اگر آن ها را فکر می کردم، نه اینکه به آن ها فکر کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Life is short. There is no time to leave important words unsaid.
[ترجمه گوگل]زندگی کوتاه است زمانی برای ناگفته گذاشتن کلمات مهم وجود ندارد [ترجمه ترگمان]زندگی کوتاه است زمانی وجود ندارد که واژه های مهم ناگفته باقی بماند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ناگفته (صفت)
untold, unsaid
انگلیسی به انگلیسی
• not expressed verbally if something is left unsaid or goes unsaid in a particular situation, it is not said, although you might have expected it to be said, and it may be understood by everyone present.